اســـــــتاد کائنات که این کارخانه ساخت
مقصود عشق بود، جهان را بهانه ساخت
منطق شهید یعنی منطق کسی که برای
جامعه خویش پیامی دارد و این پیام را جز با خون با چیز دیگری نمی خواهد بنویسد.
رسول خدا فرمود: هر کس برای جهاد در راه خدا (فی سبیل الله) روانةجبهه گردد، برای هر قدمی که برمیدارد هفت صد هزار حسنه دریافت میکند و هفت صد هزار گناهش پاک میشود، و درجهاش هفت صد هزار مرتبه بالا میرود و خداوند ضمانت میکند که به مرگ طبیعی هم که بمیرد او را شهید از دنیا ببرد، و اگر سالم برگشت گناهانش بخشیده شده است و دعایش مستجاب میگردد.١
شهادت عروج روح است به اقصای دوردست آرامش و رسیدن به آرامشگاه ایده آل یعنی رضای حق. شهادت نورافکن راههای پرپیچ و خم تاریخ است، روییدن ملتهای ذلیل و حقیر، و شهادت شکوفا شدن جوهر انسانیت است و نجات بخش انسان از تیرهروزیهایش. و چراغ هدایت است در وادیهای ظلمت و زور. شهادت رهیدن از خمودگیهاست و شهید انسانی است مجرد که پشت پا به تمام مظاهر طبیعت بزک شده میزند. شهید آگاه انسانی است که از لذایذ پوچ حیات مادی چشم پوشیده است تا بشریت را از یوغ بندگی رها سازد. و شهید فداکاری است که ماده را برای پاکسازیها فدای معنا میکند؛ شهید از فنا مرگهای بیخصلت و زیان و ضررهای موهوم، در راستای ریش کن ساختن ظلم و بیداد نمیهراسد. و کوتاه سخن به تجرد میرسد. شهید از روزی خدایی به رشد تکاملی راه مییابد و در کمال به مقام قهرمانی دست مییازد. شهید عارفانه هشیارانه صادقانه آگاهانه و ژرف نگرانه راه حق و واقع بینی را میپیماید و به مقام حق الیقین میرسد. شهید کوله بار شرف آمیخته به مسئولیت انسان الهی را بدوش میکشد و در این راه میافتد و برمیخیزد و سرانجام در راهش فنا میشود، و به گونة قطره در دل اقیانوس دفاع از حق بشریت مظلوم به مطلق می رسد. و در یک جمله شهید از امر معشوق امتثال میکند و میفهمد که خدا خطاب به او گفته است: جهاد کنید در راه خدا به طوری که سزاوار الله است٢
دوران دفاع مقدس پر از لحظات سخت و دشوار بود ولی با وجود تمام سختی ها شرینی های زیادی هم کام جهادگران ما را شیرین می کرد از آن جمله می توان به شوخی ها و لبخندهای خالی از ریای رزمندگان اشاره کرد . و اکنون گذری می کنیم بر خاطرات شاد آن روزگاران . باشد که ما هم به زیبایی آن لحظات لحظه ای روح خود را صفا دهیم .
در سالهای دفاع مقدس چای مرهم خستگی جسمی رزمندگان اسلام بود.
در میان لشکرها رزمندگان لشکر عاشورا انس و الفت بیشتری با چای داشتند . روزی در
محضر آقا مهدی باکری و شهید حاج ابراهیم همت (فرمانده لشکر ۲۷ حضرت محمد رسول الله
« ص » ) بودیم که در آن صحبت از کنترل مناطق عملیاتی بود.
حاج همت به آقا مهدی گفت : نگهبانان لشکر شما برای نیروهای سایر لشکرها سخت می گیرند و اجازه نمی دهند راحت عبور و مرور کنند مگر ترکی بلد باشند. آقای مهدی در پاسخ گفت : شما یقین دارید که آنها نگهبانان لشکر ما هستند حاج همت گفت : من نه تنها نگهبانان لشکر شما را می شناسم حتی حد خط لشکر عاشورا را هم می شناسم . آقا مهدی با تعجب پرسید چطور چگونه می شناسید؟
حاج همت گفت : شناختن حد و حدود لشکر شما کاری ندارد اصلاً مشکلی نیست هر خطی که از آن دود به هوا بلند شده باشد آن خطر لشکر عاشوراست چون همیشه کتری های چای لشکر شما روی آتش می جوشد. همگی خندیدیم .(اسفندیار مبتکر سرابی)
وقتی تنهایی همه چیز فرق می کند تازه می فهمی چقدر قلبت شلوغ شده تازه میفهمی چقدر بینا شدی چقدر بهتر می شنوی شاید تنهایی شفای دل کوری هاست،شفای دل خستگی ها ودل تنگی هاست وقتی تنها می شوی وقتی دلت می شکند وقتی اسمان نگاهت بغض دارد تازه می فهمی آدرس را اشتباه رفته ای ؟تازه می فهمی که عشق چیست یار کجاست؟؟واینبار به هزاران تکه می شکنی وقتی چشم انتظاری خدا را درک میکنی واینبار تازه میفهمی که دوست داشتن چیست وتازه لمس می کنی لذت هم اغوشی را ،لذت وصال را، وقتی در کوچه پس کوچه های تنهایی به خدا می رسی تازه می فهمی که تنهایی چه نعمتی است چه لذتی است وچه زیباست دست در دست اوو غرق در نگاه پر مهرش نفس کشیدن را تجربه کردن .وچقدر با شکوه است دل بر خاک پایش نهادن اخ که چقدر دوست دارم عشقبازی با خدا را چقدر دوست دارم ارامشی را که یاد مهربانش بر قلبم هدیه می کند وچقدر دوستش دارم وقتی به شیطنت هایم می خندد وتنهایی هایم را با عشق شریک می شود وچقدر بدم می اید از خودم که اورا داشتم در اوج پاکی ها در اوج بودن ها واوج تمام احساسات خوب اما اسیر زمین شدم اسیر زمینی ها اسیر کسانی که یادشان رفته خدا از تمام زیبایی هایش در جودشان دمید تا زیبایی را بر گوشه گوشه زمین فریاد شون
پرسش:
ولی فقیه در چه زمینه هایی ولایت دارد، و تا چه حدی؟ و اینکه "مطلقه" بعداً به قانون اساسی اضافه شد، چه چیزی به ولایت اضافه گردید؟
پاسخ:
مقصود از اطلاق در عبارت ”ولایت مطلقه فقیه“ شمول و مطلق بودن نسبی است، در مقابل دیگر ولایتها که جهت خاصی در آنها مورد نظر است. فقهاء، اقسام ولایتها را که نام می برند، محدوده ی هر یک را مشخص می سازند، مثلاً، ولایت پدر بر دختر در امر ازدواج، ولایت پدر و جد در تصرفات مالی فرزندان نابالغ و مانند آن، ولی هنگامی که ولایت فقیه را مطرح می کنند، دامنه آن را گسترده تر دانسته،و آن را در رابطه با شؤون عامه و مصالح عمومی امت که بسیار پردامنه است مطرح می کنند بدین معنی که فقیه شایسته که بار تحمل مسئولیت زعامت را بر دوش می گیرد در تمامی ابعاد سیاستمداری مسئولیت دارد و در راه تأمین مصالح امت و در تمام ابعاد آن باید بکوشد و این همان ”ولایت عامه“ است که در سخن گذشتگان آمده، و مفاد آن با ”ولایت مطلقه“ که در کلمات متأخرین رایج گشته، یکی است. بنابراین مقصود از اطلاق، گسترش دامنه ولایت فقیه است، تا آنجا که ”شریعت“ امتداد دارد و مسئولیت اجرایی ولی فقیه در تمامی ابعاد مصالح امت می باشد و مانند دیگر ولایتها یک بعدی نخواهد بود[i].
و به عبارت دیگر بمنظور اجرای کلیه قوانین اسلام، کلیه اختیاراتی که معصوم دارا است به ولی فقیه هم اعطاء شده است بجز موارد نادری که از طریق اخبار روشن گردیده است مثل جهاد ابتدایی.
در پاسخ به قسمت اخر سؤالتان می گوئیم:
ولایت فقیه که از همان ابتدا در ذهن طراحان قانون اساسی جمهوری اسلامی بوده است همان ولایت مطلقه بوده و عدم ذکر قید مطلقه در قانون اساسی نخستین، بدلیل روشن بودن مطلب بوده است لذا خبرگان قانون اساسی ضرورتی برای آوردن این قید نمی دیدند اما با توجه به مباحثی که بعداً در محافل حقوقی مطرح شده بود و پیش آمدن این شبهه که ذکر 11 مورد در اصل 110 قانون اساسی در باب وظایف و اختیارات رهبری دلالت بر حصر وظایف و اختیارات رهبری دارد لذا در بازنگری قانون اساسی برای دفع این شبهه تصویب شد که به قید ”مطلقه“ در اصل 57 قانون اساسی تصریح گردد.
[i]ولایت فقیه، محمد هادی معرفت، ص 74.a
ادامه مطلب ...هیچ وقت برای رفتن به جبهه مانعش نشدم، اما اخلاقم را می دانست که چقدر زود دلواپس می شوم. به همین دلیل بعد از هر عملیات به من زنگ می زد و خبر سلامتی اش را می داد.
چند روزی از عملیات گذشته بود و هیج خبری از او نداشتم. نگران بودم، می ترسیدم اتفاقی برایش افتاده باشد. خودم را دلداری می دادم که شاید مجروح شده و بستری است؛ اما انگار دلم نمی خواست قبول کنم.
دو روزی می شد که دوستانش به خانه سر می زدند و با پدرش صحبت می کردند. به خیال خودشان می خواستند مرا آماده کنند. کم کم شروع کردند، گفتند: حسن مجروح شده، عکسش را لازم داریم ...
با شنیدن حرف هایشان به یقین رسیدم که دیگر حسن را نمی بینم.
گفتم: «ما خودمان سال هاست که با همین حرف های راست و دروغ خانواده ها را آماده می کنیم تا خبر شهادت عزیزانشان را بدهیم، من سال هاست که آمادگی اش را دارم، اگر شهید شده راستش را بگویید.»
آن وقت بنده های خدا خبر شهادت حسن را به من دادند و گفتند: حسن را به معراج آورده اند.
همان روز به معراج رفتم؛ او را دیدم.
انگار خواب بود. خیلی زیباتر از زمان زنده بودنش.
| ||
جولیان: من جولیان اسانج هستم. سردبیر ویکی لیکس. ما رازهای جهانی را فاش کردیم و مورد تهاجم قدرتها قرار گرفتیم. و من پانصد روز بدون توجیه اتهام بازداشت شدم. ولی اینها، کار ما را متوقف نکرد. امروز ما به دنبال تفکرات انقلابی هستم. تفکراتی که بتوانند آیندهی جهان را تغییر دهند. این هفته با مهمانی در مکانی سری در لبنان صحبت خواهم کرد. او یکی از مهمترین چهرههای شاخص خاورمیانه است و با اسرائیل نبردهای بسیاری داشته و امروز در دایرهی نبرد سوریه قرار گرفته. میخواهم بفهمم چرا میلیونها نفر وی را جنگجوی راه آزادی لقب دادهاند و در عین حال میلیونها نفر دیگر وی را تروریست میخوانند. این اولین مصاحبهی وی با غرب از زمان جنگ 2006 اسرائیل و لبنان است. حزب وی، حزب الله، یکی از اعضای دولت لبنان، است. مهمان ما، رهبر این حزب، سید حسن نصرالله است. شما آمادهاید؟ سید حسن نصرالله: من آمادهام.......... |
ادامه مطلب ...