بچه های جهاد به معنای واقعی جهادگر بودند و در همه کارها؛ چه در امور کاری و چه در امور مربوط به جنگ، نهایت تلاش خود را به کار می بستند.
زمانی که به جبهه اعزام شدم، به وضوح مشاهده می کردم که چیزی که خیلی برای سایر نیروها حایز اهمیت و جالب توجه است، تلاش و خستگی ناپذیری بچه های جهاد است. یک بار که تعداد دستگاه های سنگین کم بود و لودر نداشتیم، بچه ها با فرغون مشغول سنگر سازی شدند. اگر چه کار خیلی سختی بود و ساخت یک سنگر ساعت ها طول می کشید، اما بچه ها با شوخی کردن و سربه سر هم گذاشتن، به کار سرعت می دادند.
یکی از بچه ها ایستاده بود وسط راه و می گفت: ‹‹هر کس گواهینامه راندن فرغون نداشته باشد، نمی تواند از اینجا رد شود!››
بچه ها هم با حالتی جدی حبیب هایشان را جستجو می کردند و بعد از کمی این پا و آن پا کردن، می گفتند: ‹‹ببخشید جناب! مثل اینکه گواهینامه همراهم نیست.››
و به این ترتیب از چهار راه! عبور کرده و با خنده و شوخی سنگر می ساختند. خلاصه به هر سختی که بود بچه ها سنگرها را ساختند.
دبیرکل حزب الله لبنان، با انتقاد از سی دی ظهور نزدیک است، تطبیق نشانه های ظهور بر افراد را باعث ایجاد تزلزل در اعتقادات مردم و جامعه دانست و گفت: من تطبیق علامات را نه صلاح می دانم و نه جایز و این به ضرر بحث عمیق مهدویت است و مورد سوءاستفاده واقع می شود.
برخی از شخصیت های حوزوی و علمای قم، به تازگی در سفری که به کشور لبنان داشته اند، در دیدار با سید حسن نصرالله، دبیرکل حزب الله لبنان، با این شخصیت برجسته جهان اسلام دیدار و گفت و گو کردند.
در آغاز این دیدار، علما و شخصیت های ایرانی حاضر در نشست، جویای سلامتی و احوال دبیرکل حزب الله لبنان شدند که وی از سلامتی کامل خود خبر داد، به گونه ای که هیچ گونه دارویی نیز استفاده نمی کند و یک زندگی جهادی و کاملا طبیعی و عادی دارد.
سیدحسن نصرالله همچنین نکاتی را درباره اهمیت ورزش کردن بیان داشت و با اشاره به تدابیر و احتیاط های لازم امنیتی بر اجرای برنامه های روزانه خود تأکید کرد.
سید حسن نصرالله سفر مقام معظم رهبری به قم را بیانگر اهتمام و اشراف بالای ایشان نسبت به مسائل روحانیت و حوزه های علمیه دانست و تأکید کرد: من پیگیر این سفر بودم و افراد و شخصیت هایی را که به دیدار امام خامنه ای می رفتند، دنبال می کردم.
در این سفر، ارتباط مستحکم مراجع تقلید و ولایت فقیه قابل تحسین و مایه امیدواری بود و باعث ناامیدی دشمنان جمهوری اسلامی و اسلام شد.
ارتباط مستحکم رهبری و حوزه باعث تقویت نظام اسلامی است
دبیرکل حزب الله لبنان همچنین از نقش ویژه رهبری و مراجع در مسائل اصلی جهان اسلام تمجید کرد و روایت سیدحسن نصرالله از تدابیر حکیمانه رهبری در مدیریت کشور و انقلاب اسلامی
وی در بخش دیگری از سخنان خود نسبت به تدبیر، حکمت، سعه صدر و توان بالای مدیریتی مقام معظم رهبری نکاتی را یادآور شد و اشاره کرد، آنچه در اجلاس نوآوری و اجتهاد از دیدگاه امام خامنه ای ـ که چندی پیش در بیروت، پایتخت کشور لبنان برگزار شد ـ تنها متناسب با همان جلسه و بسیار کمرنگ بوده و گفتنی ها در زمینه شخصیت مقام معظم رهبری بسیار زیاد است.
نکاتی را درباره حکمت و تدبیر، درایت و معنویت مقام معظم رهبری مورد اشاره قرار داد که متأسفانه به دلایل محرمانه و طبقه بندی بودن قابل اظهار عمومی نیست.
سیدحسن نصرالله که اشراف بسیار خوبی نسبت به مسائل جهان اسلام و همچنین رخدادهای داخل جمهوری اسلامی ایران دارد، نمونه هایی از مدیریت داهیانه مقام رهبری را یادآور شد و برای نمونه گفت، در دوره اصلاحات که به همراه شورای مرکزی حزب الله لبنان سفری به ایران داشتند و برخی از مسئولان بلندپایه نظام، خیلی تند درباره اصلاح طلبان اظهار نظر می کردند و همچنین بزرگانی که اکنون به نحوی از آنها حمایت می کنند.
رهبری با مدیریت جریان اصلاحات بین اصلاحات آمریکایی و اسلامی تفکیک ایجاد کردند
آن زمان در مورد آنها واژه هایی همچون هیچی نمی فهمند، مملکت را بهم زده اند و دیگر واژه ها همچون حماقت و جهالت را به کار می بردند و چاره اندیشی آنها در آن موقع زندان، حبس و حذف اصلاح طلب ها بود و نسبت به موضع رهبری در آن موقع به شکل خصوصی انتقاد می کردند که چرا رهبری این قدر اصلاح طلب ها را تحمل می کند، در حالی که ما دیدیم، چگونه رهبری با سعه صدر، تدبیر و مراقبت اصلاحات را مدیریت کردند و بین اصلاحات آمریکایی و اسلامی تفکیک ایجاد کردند، حال آن که افراد بی ظرفیت آن روز، امروز هم کم حوصلگی از خودشان نشان می دهند.
سیدحسن نصرالله همچنین در این دیدار با اشاره به شخصیت آیت الله سیدکاظم حائری که از جمله شاگردان مبرز مرحوم شهید صدر است، ولایتمداری، تعبد و تواضع وی را ستود و نکاتی را در التزام وی به ولایت فقیه بیان کرد.
دبیرکل حزب الله لبنان همچنین از سخنان رهبر انقلاب اسلامی در زمینه معارف مهدوی تجلیل و تقدیر کرد و گفت: من به صورت کامل به بیانات ایشان گوش داده ام و ایشان تأکید کردند که تطبیق علامات درست نیست.
تطبیق نشانه های ظهور، باعث ایجاد تزلزل در اعتقادات مردم می شود؛ از سی دی ظهور نزدیک است تعجب کردم
من به تازگی سی دی ظهور نزدیک است را دیده ام و تعجب کرده ام و نسبت دروغی در آن سی دی به من داده اند؛ افزون بر اینکه تطبیق دادن علایم بر افراد هم اصولا کار درستی نیست.
در این سی دی ادعایی مطرح شده و گفته اند که من سید یمانی هستم که این معلوم نیست، چرا که اجداد ما هیچ گاه یمن نبوده اند و من هم هیچ کجا نگفته ام که ریشه ما یمنی است.
در مورد آقا (رهبر انقلاب) هم می گویند ایشان سید خراسانی است؛ ما یک تجربه ای در این زمینه داریم و پیش از ارتحال امام خمینی ابتدا بعضی از دوستان ما نیز این امید را داشتند که امام سید خراسانی باشد و منظور از خراسان، خراسان بزرگ است که تمامی ایران را در بر می گیرد و اینکه رزمندگان اسلام بغداد را فتح می کنند و جبهه عراق و لبنان به جبهه قدس منتهی و قدس فتح می شود و ما پشت سر امام نماز می خوانیم، بعد دیدیم که امام به ملکوت اعلی پیوستند و قطعنامه هم پذیرفته شد، بغداد هم فتح نشد و قصه به نحو دیگری ختم گردید.
سیدحسن نصرالله با تأکید بر اینکه این گونه تطبیق دادن ها ممکن است باعث ایجاد تزلزل در اعتقادات مردم و جامعه شود، گفت: ارادت ما به مقام معظم رهبری به گونه ای است که
حضرت آیت الله امام خامنه ای، مقام معظم رهبری هم مستغنی از این تطبیقات هستند.
اینها به آقا، سید خراسانی و به من سید یمنی می گویند، منظور اینها زمان حال است یا اینکه ریشه ما یمانی است و ریشه رهبری خراسانی؟ اگر منظور این است که ریشه ما یمنی است در مورد مقام معظم رهبری هم همین باید صدق کند، در حالی که همه می دانند ریشه ایشان خامنه است و در اصل خراسانی نیستند.
اگر منظور زمان حاضر است، من در زمان حاضر لبنانی هستم و یمنی نیستم؛ بنابراین، مبانی تطبیق کنندگان در این سی دی به هیچ وجه درست درنمی آید.
اصل روایات شعیب بن صالح از لحاظ سندیت به طور جدی قابل بحث است و بر فرض صحت، شعیب بن صالح از بنی تمیم است و آن گونه که می گونند هنگامی که خراسانی لشکرکشی می کند به عراق برای نجات و دفاع از مردم آن منطقه، کسی را همان موقع در عراق منصوب می کند و به شکل موردی نیز منصوب می شود و در روایت شعیب بن صالح وجود ندارد که وی شخصیت کشوری و یا لشکری باشد، ممکن است یک فرمانده میانی باشد که بعدا معلوم بشود.
چه ضرورتی است که ما بیاییم نشانه ها را تطبیق دهیم و من هم نسبت به بحث مقاومت حزب الله اعتقاد دارم این مقاومت به لطف الهی مقاومتی مشروع و مورد عنایت و لطف امام زمان(عج) است. اما هیچ ضرورتی ندارد که علامات را تطبیق دهیم و من تطبیق علامات را نه صلاح می دانم و نه جایز و این به ضرر بحث عمیق مهدویت است و مورد سوءاستفاده واقع می شود.
پیشتر هم جوانی در لبنان در یک کتابچه ای این ادعاها را جمع کرده بود که ما او را احضار و تلاش کردیم که کتاب او از بازار جمع شود و هرگز اجازه نمی دهیم در لبنان از این قبیل کارها بشود.
حزب الله قوی تر از هر زمان و وقت دیگری است و در عرصه های دیپلماسی، امنیتی و سیاسی علاوه بر قدرت بازدارندگی دفاعی، پیروزی های درخشانی را به دست آورده است.
وقتی آقای معمار سوار خودروی تویوتای متالیکش می شود، تا سرکوچه که از نگاه صاحب ملک گم شود، صدای تشکر و پدرآمرزی و دعا پشت دعای صاحب ساختمان در گوشش زنگ می¬خورد. جراح محترم قلب و عروق که پله های بیمارستان را دوتا یکی پایین می آید تا زودتر خودش را به مطب برساند، بابت جراحی موفقیت آمیزی که انجام داده است هزار بار تقدیر و تشکر می¬شود، حتی اگر هزینه این عمل در یک بیمارستان خصوصی و با تعرفه-های غیردولتی پرداخت شده باشد. کارمند بایگانی اداره ثبت احوال است، بعدازظهر که ساعات اداری تمام می-شود، با فراق بال، سوار خودروی «پرشیا» یی که همین دیروز از نمایندگی تحویل گرفته است می شود و در خنکی کولر گازی خوردروی نورسیده، از مبارک باد همکاران اداره به خاطر خرید اتومبیل جدید محظوظ می شود و تازه بعد از نماز مغرب و عشاء، تا یکی دو ساعت جلسه نقد و تحلیل و مقایسه دنده و فرمان و دیفرانسیل و جلوبندی این مدل پرشیا با مدل قبلی را با هم محله¬ای¬های محترم برگزار می کند.
«حاج آقا» پیش نماز مسجد محل است، رئیس دادگستری استان است، استاد دانشگاه است یا کارمند سازمان تبلیغات شهرستان، فرقی نمی کند بالاخره وقتی با این لباس در انظار مردم دیده می شود، «روحانی» است، «آخوند» است. «ملا»ی شهر است! خسته و کوفته، از مسجد، یا اداره، یا سازمان یا دانشگاه می¬خواهد تا منزل طی طریقی کند، سوئیچ پژو 206 دودی رنگ را که می چرخاند تازه همه آنچه که برای ساختن یک فیلم نامه پر فراز و نشیب و جذاب کافی می¬نماید، شروع می¬شود. اول باید نگاه های خیره چند رهگذر غریبه را تحمل کند! بعد احوالپرسی بقالی محترم سر کوچه که با کنایه می¬گوید: «حاج آقا، خدا زیاد کنه!» را با تبسمی مصنوعی پاسخ بگوید. حالا نوبت «ژانگولربازی» چند ماشین مدل بالا در اتوبان است که هوس کرده اند « 206 حاج آقا» را تا میدان بعدی اسکورت کنند! ماشینشان را نزدیک کنند، دست روی سینه بگذارند و خدمت «حاج آقا» عرض ادبی کنند: «سلام حاجی 206»!!
حالا یا «حاج آقا» کلا رگ زی«آخوندی» و وظایف«طلبگی» و شان «لباس» و از این جنس حرف ها را بالکل تعطیل کرده است که هیچ، همه این حرف ها برایش گشایش مزاجی می¬شوند و تا دو سه روز بساط خنده و شوخی «حاجی» را فراهم می¬کنند. یا اینکه «حاج آقا» با خودش درگیر می شود و شئون روحانیت و انگیزه های روزهای اول طلبگی و آن شب زنده داری های حجره های مدرسه در خاطرش ورق می¬خورد و خونش به جوش می آید. اما به خودش که نگاه می¬کند نه از دیوار کسی بالا رفته است، نه ارث پدری کسی را بالا کشیده است! بعد از بیست سال کار و زحمت و تبلیغ، از این روستا به آن شهر، از این اداره به آن سازمان، سه ماه تابستان دور از خانواده و ماه رمضان در فلان نقطه دورافتاده با زبان روزه از این مسجد به آن حسینیه و از این مدرسه به آن کتابخانه دویده است. حالا در پنجاه و چند سالگی با دیسک کمر و درد زانوی عیال محترم، زخم معده خودش و هزار و یک مشکل دیگر، خواسته با تهیه مرکبی راهوار به اسم «پژوی 206» باقی عمر را راحت¬تر بگذراند، آن هم با وامی که تا چند سال دیگر باید ماهانه تمام شهریه¬¬اش را هنوز از «فیضیه» و «دارالشفا» بیرون نیامده به همان شعبه بانک داخل مدرسه تقدیم نماید.
این حکایت هر روزه جامعه ماست. چرا «مردم» روحانی 206 سوار را نمی پسندند، اما با کارمند «پرشیا» سوار مشکلی ندارند؟ چرا جناب معمار با آن تویوتای متالیکش این همه دلربا و دلچسب هستند اما «روحانی» اگر اندکی و فقط اندکی سطح زندگیش یا سطح رفاهش بالاتر از متوسط مردم بیاید، این همه ناپسند و ناجور می-نماید؟
تعریف مردم از «روحانی» چیست؟ شاید رایج ترین تعریف مردم از «روحانی»، فردی است که امور دینی مردم و ارتباط آنها با خدا، رسول و ائمه علیهم السلام را برایشان تبیین می کند. در واقع «روحانی» از آن طرف آب، از آن طرف دنیا خبر می¬آورد و بهترین شیوه زیست مردمان برای رسیدن به حقایق متعالی اخروی و ابدی را از منابع قرآن و سنت بیان می¬دارد. حالا اگر این «روحانی» خود دو دستی به سینه دنیا چسبیده باشد، هر چه این وابستگی به دنیا بیشتر جلوه کند، از درخشندگی و تابناکی الهی «روحانی» که در واقع خود را به لباس و وظایف انبیاء گرامی آراسته است و نور از چشمه سار ایشان می گیرد، کاسته می شود. نمی توان مردم را سرزنش کرد که چرا در بهره مندی مساوی از امکانات دنیوی میان «روحانی» و «غیر روحانی» فرق می¬گذارند. اکثر حرفه ها و شغل ها برای دستیابی به سودی شایسته در ازای خدمتی به مردم است به جز وظیفه «روحانی». «روحانیت» شغل نیست، کسب نیست! تکلیف است. در «روحانیت» اگر کسب و مال اندوزی هم باشد، طرف معامله خداست و مال اندوخته شده، سعادت اخروی.
بی دلیل نیست که فکر جمعی مردم «روحانیان» را همواره ستوده اند و اگر به اشتباهِ شخصی در لباس روحانی خرده گرفته اند، اما در ناخودآگاه خویش همواره حساب روحانیت را از این چهره ها جدا دانسته اند. مردم به درستی «روحانیت» را بر اساس عملکرد «اشخاص» تعریف نکرده اند، بلکه «اشخاص» را با معیارهایی که از «روحانیت» در ذهن دارند سنجیده اند. بی دلیل نیست که حضرت امام خمینی (ره)، رهبری که بسیاری از ما هنوز هُرم نفس-هایش را در سینه¬هایمان به یادگار نگاه داشته ایم تنها رهبری در جهان بوده اند که استقبال تاریخی و بی¬نظیر مردم از ایشان در هنگام بازگشتشان به میهن، با مشایعت پیکر او در 15 خرداد 1368 تفاوتی نداشت و حتی جمعیت مشایت کنندگان بیشتر می نمود. نمونه ها از این دست بسیار است و محبوبیت شخصیت های اخلاقی و زاهدی چون بسیاری از اساتید و فضلای روحانی دیار و شهرها خود نمایانگر اعتقاد و اعتماد مردم به روحانیت اصیل است.
در سخنان و بیانات حضرت امام خمینی (ره) توصیه های فراوانی درباره رعایت شئونات و زی طلبگی یافت می-شود و حتی در آخرین سال های حیات مبارکشان بر پرهیز روحانیان از دنیاپرستی و آلوده شدن به دنیا هشدار می-دهند. منظور این سطور جز حرف آخر حضرت امام روح¬الله نیست، آنجا که فرموده اند:
طلبه ای که نماز اول وقت و نماز شب در زندگی او نباشد، در واقع رابطه صمیمانه و عاطفی با خداوند ندارد و علاوه بر اینکه ننگ بزرگی برای او محسوب میشود، به جایی هم نخواهد رسید. اگر هم از حیث علمی به درجاتی برسد، علم او برکت ندارد. ناگهان مشاهده میکنیم عالم است، ولی در ضمن درس غیبت میکند. بیچاره طلبههایی که باید از درس او استفاده کنند.
ادامه مطلب ...
حاج سید محمد حسن مرتضوى لنگرودى، فرزند مرحوم آیة الله حاج سید مرتضى مرتضوى لنگرودى که در درس اسفار و شفاى بوعلى و جلسات تفسیرى علامه طباطبایى (رضى ) و نیز در جلسات خصوصى که به صورت سیار در شب هاى پنج شنبه و جمعه در منزل یکى از حاضرین در بحث، منعقد مى گردید شرکت مى نمود. گفت: علامه طباطبایى (رضى الله ) اهل مراقبه بود، یک وقت خدمت آن بزرگوار رسیدیم که دستورالعملى به ما بدهد فرمود: «مراقبه و محاسبه» این دو حالت را، شخص سالک باید از ابتداى سیر و سلوک تا انتهاء ملتزم باشد. سپس فرمود: آخر شب ، قبل از خواب ، اعمالى را که در روز انجام داده اید بررسى کنید هر یک از اعمال تان که خوب بود خدا را براى آن حمد و سپاس گویید و توفیق انجام بهتر از آن را در روز بعد، از خداوند مسألت کنید. اگر خداى ناکرده تقصیر و یا خطایى مرتکب شده بودید، فورا توبه کنید و تصمیم بگیرید دیگر آن را انجام ندهید، اگر دیدید خلاف هاى شما متعدد است، تصمیم بگیرید، فردا آن را کم کنید، خلاصه فرمود: مراقبه و محاسبه باید همیشه باشد. حتى در این اواخر که نمىتوانست درست حرف بزند، یکى از رفقاء از ایشان خواسته بود توصیه هایى بفرماید؛ باز فرموده بود: مراقبه، محاسبه.
(پندهای حکیمانه علامه حسن زاده آملی ، پند 227)
علامه حسن زاده آملی با نقل خاطرهای از علامه طباطبایی، میگوید: شب جمعه هفتم ماه شعبان 1387 ه ق در محضر مبارک جناب استاد علامه طباطبایى صاحب المیزان تشرف حاصل کردهام، عرض نمودم: حضرت آقا! امشب شب جمعه و شب عید است، لطفى بفرمایید!
علامه طباطبایی فرمودند: سوره مبارکه «ص و القرآن ذى الذکر» را در نمازهاى وتیره (نافله عشا)بعد از حمد بخوانید که در حدیث است سوره ص از ساق عرش نازل شده است.
(منبع: پندهاى حکیمانه علامه حسن زاده آملى ، پند 387)
مرحوم آیت الله شیخ محمد تقی انصاری همدانی میفرمودند : در حرم امام هشتم حضرت رضا علیه السلام ، مرحوم علامه طباطبایی را ملاقات کردم و این در حالی بود که تازه به فراق مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد جواد انصاری همدانی رحمه الله علیه گرفتار شده بودیم لذا در آن ایام و در همان ملاقات با عطش خاصی از مرحوم علامه خواستم که از الطافی که امام رضا علیه السلام به ایشان داشته اند مطلبی را بیان فرمایند مرحوم علامه امتناع کردند .
پس از آنکه ایشان را به حق امام قسم دادم فرمودند : دو تا از الطافی که حضرت داشته اند بیان میکنم ،
اول اینکه : مدتی است که نمیتوانم بخوابم چون میبینم تمام اشیاء اطراف مشغول به ذکر پروردگار هستند در نتیجه حیا میکنم بخوابم ( یسبح لله ما فی السموات و ما فی الارض ) .
کم ز خروسی مباش مشت پری بیش نیست از دل شب تا سحر خدا خدا میکند
دوم اینکه : وقتی نماز میخوانم یک سید محمد حسین دیگری در عالم بالا نظاره گر به نمازم در پایین است ( این است معنای الصلاه معراج المومن
شاید شما هم نام استاد «طه موسی حسن» » مبتهل، منشد و قاری شهیر جهان اسلام، مشهور به شیخ «طه الفشنی»،را شنیده باشید. وی یکی از اساتید پرآوازه ای است که در عصر طلایی تلاوت مصر ظهور کرد و در فن تواشیح خوانی، ابتهال و سرودن قصاید شهرت چشمگیری یافت.
مدایح و ابتهالات جاودانه او در رثای خاندان پیامبر علیهم السلام، نشان از علاقه زاید الوصف او به این خاندان نور و پاکی دارد.
ابتهال معروف "حب الحسین" که در رثای سرور و سالار شهیدان، حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام از حنجره گرم و گیرای او تراویده است، براستی یکی از ماندگارترین نغمات آیینی است.
طه الفشنی، اولین مؤذن مسجد امام حسین(ع) در قاهره بود و چنان که آثار به جای مانده از تلاوتها و ابتهالاتش گواهی میدهد، وی فردی نابغه و توانا در علم موسیقی بود، همچنین بر فنون و قواعد تلاوت قرآن کریم تسلط و چیرگی کامل داشت.
این استاد تنها یک قاری قرآن نبود، بلکه حیاتش را به عنوان یک منشد و موشح آغاز کرد، در وجود این استاد گرایشهای دینی و علاقهای وافر به قرآن کریم وجود داشت که او را از مسیر خوانندگی و نوازندگی و انشاد و تواشیح به قرائت کشانید.
هنوز هم عده ای از مبتهلان جهان اسلام، ترجیح می دهند که از سبک و الگوی موسیقیایی او پیروی کنند.
باری، غرض اینکه، استاد حاج حامد شاکرنژاد، نخبه قرآنی کشور و جوان برومند مشهدی، در محرم 1386 و در یک محفل قرآنی در تهران کوشید تا بار دیگر ابتهال "حب الحسین" را نه به تقلید از طه الفشنی که با سبک متفاوت و منحصر به فرد خویش بازخوانی نماید. مناسب دیدیم که به اقتضای ماه حزن و خزان اهل بیت علیهم السلام، این ابتهال شنیدنی را به حضور علاقمندان پیش کش کنیم.
"آخر پسرم تو که بلندی قدت، زورکی به اندازه یک تفنگ برنو میرسد، به خیالت جبهه رفتن بچه بازی است. ببینم اصلا زورت میرسد تا اگر لازم باشد، یک نارنجک جنگی را بیست، سی متر پرتاب بکنی؟!" محمدحسین از حرف پدر سرش را انداخت پایین. اما هنوز ناامید نشده بود و این بار رو کرد به مادر و گفت: "مامان شما یک چیزی بگو. بچههای سیزده ساله توی خرمشهر، چطوری با تانکهای دشمن جنگیدند. تازه من که یک سال هم از آنها بزرگتر هستم". مادر با نگرانی میان نظر شوهرش و درخواست پسرش مانده بود. به ناچار حد وسط را گرفت و پس از مکثی گفت: "چه بگویم مادر جان. این جوری که پیداست، این جنگ حالا حالاها ادامه دارد. میدانی تا بخواهند خرمشهر و قصر شیرین و شهرها و آبادیهای دیگر را از دست دشمن پس بگیرند، چند سال طول میکشد. خب انشاالله بزرگتر که بشوی، تو هم به آرزویت میرسی و به سلامتی میروی جبهه و با پیروزی هم برمیگردی."
جواب منطقی مادر هم، محمدحسین را قانع نکرده بود و دنبال بهانة دیگری بود و نگاهی به برادر و خواهرهایش انداخت و گفت: "حالا خدا رحم کرده هفت تا بچه دارید. اصلا من هم که نباشم، زیاد معلوم نمیشود."
مادر استکانها را برداشت و قبل از رفتن به آشپزخانه جواب داد: "مادر جان مگر ندیدی آن دفعه هم که با همکلاسیهایت بدون اجازه رفته بودی، بابات چطوری آمد جبهه و پیدایت کرد و برت گرداند به خانه. از من گفتن، باز هم که بروی، هر جوری شده میآید دنبالت. کاری ندارم. اما آن وقت پیش رفیقات برای خودت هم بد میشود." محمدحسین شب تا صبح هزار جور فکر به ذهنش آمد. اول صبح، وقتی مادر مشغول آماده کردن صبحانه بود، از فرصت استفاده کرد و در کمد را باز کرد. شناسنامة خودش را بیرون آورد و گذاشت توی کیف مدرسهاش. شب کنار سفرة شام به حال قهر دست به غذا نزد. مادر بشقاب شام را هل داد مقابلش و پرسید: "چی شده بازم. محمد هنوزم که پکری؟!". پدر زیر چشمی پسر را برانداز کرد و بعد لیوانی آب نوشید و گفت: "سلام بر حسین شهید. لعنت بر یزید." محمدحسین رنگ چهرهاش به ناگاه تغییر کرد و بیدرنگ نامهای از جیب بیرون آورد و گذاشت جلوی پدرش. پدر لبهایش را پاک کرد و گفت: "چیه. نمره کم آوردی محمدحسین. نامه مدرسه است؟!". محمدحسین سر پایین انداخت و با شرم گفت: "شما اگر واقعا از ته دل گفته باشی سلام بر حسین، پس بفرمایید این نامه را امضاء کنید بابا جان". پدر نگاهی به پارچ آب انداخت و نگاهی به نامه با مهر پایگاه بسیج و پس از مکثی رو به محمدحسین که دل توی دلش نبود گفت: "پس تو هم شناسنامهات را دستکاری کردهای؟!". محمدحسین قلبش ریخت و سرش را پایین انداخت و به آرامی گفت: "با اجازة شما. به کمتر از شانزده سالهها، اجازة جبهه رفتن را نمیدهند." پدر بعد از تأملی نگاهش را دوخت به چهرة مصمم و امیدوار محمدحسین. وقتی رضایت نامه را برداشت، قطرهای اشک از چشمهایش روی برگه افتاد. جوهر امضایش با اشک قاتی شد.
(خاطره ای از سردار شهید حاج خداکرم)