حزب الله

الا ان حزب الله هم الغالبون

حزب الله

الا ان حزب الله هم الغالبون

یک جرعه کوثر

 

فاطمه جان! آمدنت را به خاطر می‌آورم؛ تو را از بهشت آورده بودند. یادت می‌آید؟!

پدر، چهل روز هجران دید؛ راست می‌گویم، فاطمه جان! از خلوتِ «حرا» بپرس! و مادر، چقدر رنج کشید از زخم‌زبان‌های زنان قریش و بنی‌هاشم! و «مریم» آمد؛ «آسیه» و «ساره» هم بودند؛ و همه این‌ها فقط به خاطر تو بود.

تو آمدی و تا واپسین روزهای زندگیِ مادر، با او بودی. آن روزهای تلخ اسارت را به خاطر داری؟ چشم‌های مادر، سنگین شده بود و تو در کنارش بودی. انگار تو مادر بودی و او فرزند! همان‌سان که «مادر پدر» نیز شدی و مادر فقط چند روز پیش از آزادی، پرواز کرد!

چقدر رنج کشیدی فاطمه جان! پیش از هجرت... و چقدر محجوب بودی، آن‌گاه که به خانه علی(ع) رفتی.

و تو ـ هیچ گاه ـ از او چیزی نخواستی.1

فاطمه جان! آمدنت را به خاطر می‌آورم؛ تو را از بهشت آورده بودند. یادت می‌آید؟!

پدر، چهل روز هجران دید؛ راست می‌گویم، فاطمه جان! از خلوتِ «حرا» بپرس! و مادر، چقدر رنج کشید از زخم‌زبان‌های زنان قریش و بنی‌هاشم! و «مریم» آمد؛ «آسیه» و «ساره» هم بودند؛ و همه این‌ها فقط به خاطر تو بود.

تو آمدی و تا واپسین روزهای زندگیِ مادر، با او بودی. آن روزهای تلخ اسارت را به خاطر داری؟ چشم‌های مادر، سنگین شده بود و تو در کنارش بودی. انگار تو مادر بودی و او فرزند! همان‌سان که «مادر پدر» نیز شدی و مادر فقط چند روز پیش از آزادی، پرواز کرد!

چقدر رنج کشیدی فاطمه جان! پیش از هجرت... و چقدر محجوب بودی، آن‌گاه که به خانه علی(ع) رفتی.

و تو ـ هیچ گاه ـ از او چیزی نخواستی.1

چقدر مظلوم بودی!

و چقدر مظلوم بودی و علی از تو هم، مظلوم‌تر.

و آن‌گاه که پدر، در بسترِ ارتحال افتاد، قلبت شکست.

هیچ‌وقت، تو را چنین غمگین ندیده بودم.

پدر که گریه‌هایت را دید، در آغوشت کشید؛ هر چند خود نیز می‌گریست! راستی! نگفتی پدر، برایت چه گفت؟

چه زود او را فراموش کردند و حرف‌هایش را! چه زود، تو را خشمگین کردند و خدا را.2

آمده بودند تا علی را ببرند. یادت می‌آید؟ هر چند، به یاد آوردنش نیز قلبم را می‌آزارد. هر چند، هیچ‌کس نمی‌خواهد تو را به یاد بیاورد، اما من شهادت می‌دهم خون تو را و کودک نیامده‌ات را و «فضّه» نیز با من همزبانی خواهد کرد آغوش گرم و خونینت را.

تمام مظلومیت، در چشم‌های علی(ع) جمع شده بود و ریسمان، فریاد را در گلویش می‌شکست.

دیگر وقت نشستن نبود. انگار پیامبر بود که برخاست و از پس پرده ـ در مسجد مدینه ـ سخن گفت؛ برآشفت و تو ـ دیگر ـ هیچ نگفتی؛ هر چند کودکانت را در برابر دیدگان اشک‌بارِ علی(ع) در آغوش گرفتی؛ هر چند علی(ع) 30 سال، تنها شد؛ هر چند...

محمدصورت و علی‌هیبت

زهرا(س)، بهار رسالت را در آستین داشت و گلاب ولایت از دیدگانش فرو می‌چکید.

مرد آفرین بانویی که طنین فریادش، بت‌خانه‌ها را در هم می‌شکست و دستان سبز و مهربانش، بوسه‌گاه همیشه پدر گشت.

خدایش از گُل و آیینه و لبخند آفرید، تا آفریدگانش، یازده گُل سُرخش ببویند. بهشتی سیرتی که محمد صورت بود و علی هیبت.

«ام ابیها»ی عشق؛ زنده‌ترین زنان و روح مسیحای زمین و زمان که سکّان شفاعت را در روز حشر، به او سپرده‌اند. روزی که هر فریادگری، چشم به فریادرسی دوخته و دست التجا به دامنش می‌زند، تا از هول رستاخیز، رها گردد؛ که ناگهان، آفتاب عشق، تابیدن می‌گیرد.3

ارمغان «هل‌أتی»

نام بلند و با شکوهت از ازل تا ابد، در فرهنگ آفریدگار ثبت است و القابت تا هماره برای مردان و زنان، نمود وارستگی، ایستادگی، صبر، عفت، نجابت، و ... همه نیکی‌ها و زیبایی‌هاست.4

ای مادر آیینه و لبخند، اسوه وقار، قبله دل‌ها، ضریح گمشده، شکوه تاریخ، زینت هستی، آبروی عشق، شفیع شفیعان، سرچشمه رحمت، بانوی قیامت، عصمت ناب، شکسته استوار، ارمغان «هل‌أتی»، سرو باغ محمد مصطفی(ص)، الفبای امامت، الهه ایثار، زهره زهرا! محبت انفاق در راه خدای مهربان و تلاوت قرآن را نصیب دل‌هامان گردان5 و از سر احسان، ما را به کاروان شیعیان‌تان برسان.6

پی‌نوشت‌ها:

1. «ای علی! من از پروردگارم، شرم دارم چیزی از تو در خواست کنم که توان برآوردن آن را نداشته باشی.»؛ ر.ک: علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 43، ص 59

2. «به یقین، خداوند، با خشم فاطمه به خشم می‌آید و با خرسندی‌اش خشنود می‌گردد»؛ از پیامبر اکرم(ص)؛ ر.ک: مجلسی، همان، ج 43، ص 320.

3. «آن‌ گاه که در روز قیامت، برانگیخته شوم، گناه‌کاران امت پیامبر اسلام را، شفاعت خواهم کرد.» ر.ک: احقاق الحق، ج 19، ص 129.

4. امام مهدی ـ روحی فداء ـ فرمود: «دختر رسول خدا(فاطمه) برای من سرمشقی نیکوست.» ر.ک: طوسی، الغیبة، ص 286.

5. حضرت فاطمه(س): «از دنیای شما، محبت سه چیز در دل من نهاده شد: تلاوت قرآن، نگاه به چهرة پیامبر و انفاق در راه خدا.»؛ ر.ک: نهج‌الحیاة، حدیث 164.

6. حضرت فاطمه(س): «اگر به آن چه فرمانت می‌دهیم، عمل کنی و از آن چه بر حذر می‌داریم، دوری کنی، از شیعیان مایی؛ در غیر این صورت، هرگز!» ر.ک: مجلسی، همان، ج 68، ص 155.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد