حزب الله

الا ان حزب الله هم الغالبون

حزب الله

الا ان حزب الله هم الغالبون

توصیه‌ امام زمان(عج) به خواندن صحیفة سجّادیّه


توصیه‌ امام زمان(عج) به خواندن صحیفة سجّادیّه


بعد ناگهان یاد جایی که امام را در آن ملاقات کرده بودم، افتادم و به کنار مسجد جامع رفتم. در آنجا آقا حسن تاج را دیدم که از آشنایان قدیم بود. مرا که دید گفت:«ملّا محمّد تقی! من از دست طلبه‌ها به تنگ آمده‌ام. کتاب را از من می‌گیرند و پس نمی‌دهند. بیا برویم خانه یک سری کتب به تو بدهم.» مرا به خانه‌اش برد، در اتاقی را باز کرد و گفت:«هر کتابی را که می‌خواهی بردار!»





محدث عظیم و سالک وارسته، مرحوم مجلسی اوّل می‌فرماید: «در اوایل جوانی مایل بودم، نماز شب بخوانم امّا نماز قضا بر عهده‌ام بود و به همین دلیل احتیاط می‌کردم و نمی‌خواندم. خدمت شیخ بهائی(ره) عرض نمودم، فرمود: «نماز قضا بخوان.» امّا من با خود می‌گفتم نماز شب ویژگی‌های خاصّ خود را دارد و با نمازهای واجب فرق می‌کند. یک شب بالای پشت بام خانه‌ام در خواب و بیداری بودم که امام زمان(ع) را در بازار خربزه فروشان اصفهان در کنار مسجد جامع دیدم. با شوق و شعف نزد او رفتم و سؤالاتی کردم از جمله خواندن نماز شب. فرمود: «نماز قضا بخوان!»

عرض کردم:« یا بن رسول الله، همیشه دستم به شما نمی‌رسد! کتابی به من بدهید که به آن عمل کنم.»

فرمود:«برو از آقا محمّد تاج کتاب بگیر!» در خواب گویا او را می‌شناختم؛ رفتم کتاب را از او گرفتم و مشغول خواندن بودم و می‌گریستم که از خواب بیدار شدم.

از ذهنم گذشت که شاید محمّد تاج همان شیخ بهایی است و منظور امام از تاج، این است که شیخ بهایی ریاست شریعت را در آن دوره به عهده دارد.

نماز صبح را خواندم و خدمت ایشان رفتم. دیدم شیخ با سیّد گلپایگانی مشغول مقابلة صحیفة سجّادیّه است.
ماجرا را برایش نقل کردم. فرمود:« انشاءالله به چیزی که می‌خواهی می‌رسی.»

بعد ناگهان یاد جایی که امام را در آن ملاقات کرده بودم، افتادم و به کنار مسجد جامع رفتم. در آنجا آقا حسن تاج را دیدم که از آشنایان قدیم بود. مرا که دید گفت:«ملّا محمّد تقی! من از دست طلبه‌ها به تنگ آمده‌ام. کتاب را از من می‌گیرند و پس نمی‌دهند. بیا برویم خانه یک سری کتب به تو بدهم.» مرا به خانه‌اش برد، در اتاقی را باز کرد و گفت:«هر کتابی را که می‌خواهی بردار!»

کتابی را برداشتم؛ ناگهان دیدم همان کتابی است که دیشب در خواب دیده بودم. «صحیفة سجّادیّه» بود. به گریه افتادم. برخاستم و بیرون آمدم.

گفت:«باز هم بردار!»

گفتم:«همین بس است.»

پس شروع نمودم به تصحیح و مقابله و آموختن صحیفة سجّادیّه به مردم و چنان شد که از برکت این کتاب، بسیاری از اهل اصفهان مستجاب الدّعوه شدند.

مرحوم مجلسی دوم می‌فرماید: «مجلسی اوّل چهل سال از عمر خود را صرف ترویج صحیفه کرد و انتشار این کتاب توسط او باعث شد که اکنون خانه‌ای نیست که صحیفه در آن نباشد. این حکایت بزرگ باعث شد بر صحیفه شرح فارسی بنویسم که عوام و خواص از آن بهره‌مند شوند».

? امام شناسی، ‌ج 15، صص 49و 50؛ بحارالانوار،‌ ج 110‌، ص 51 به بعد
نظرات 1 + ارسال نظر
پسرک پنج‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 14:09 http://mgk72.blogsky.com

آموزش ساخت و ارائه ی ویروس در وبلاگ ماهی گیر کویر

(بی خطر برای بازدید کنندگان)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد