أعوذ بالله من الشیطان الرجیم.
بسم الله الرحمن الرحیم.
والصلاة والسلام على سیدنا ونبینا، خاتم النبیین أبی القاسم محمد بن عبد الله، وعلى آله الطیبین الطاهرین وصحبه الأخیار المنتجبین، وعلى جمیع الأنبیاء والمرسلین. السلام علیکم جمیعاً ورحمة الله وبرکاته.
در ابتدا حضور همهی شما آقایان و خانمها، برادران و خواهران را در این جشن پر برکت خوش آمد میگویم. جشن ششمین سالگرد جنگ سی و سه روزه و رشحهای از یاری خداوند و جشن بزرگداشت همهی بزرگمردیها، پیروزیها، ارزشها، معانی و صحنههای بزرگی که چند سال پیش همگی شاهدشان بودیم. از شما به خاطر این حضور گسترده متشکرم و از خدای (سبحانه و تعالی) میخواهم شما و بنده را در این آب و هوا کمک کند. ان شاءالله برادران و خواهران کمی آب و هوا را تحمل کنند. و آن سی و سه روز را به یاد بیاوریم که موشکها، بمبارانها، کشتار، مهاجرت، اشکها، دردها و چالشهای پرخطر را تحمل میکردیم.
برادران و خواهران، مسائل زیادی هست که دوست دارم دربارهشان صحبت کنم ولی طبیعتا تحولات منطقه و مشخصا سوریه و حوادث امروز ما را مجبور میکنند بخشی از این سخنرانی و مناسبت را به شرایط منطقه اختصاص دهیم.
به همین خاطر برنامهی کلی صحبتم -به خاطر این که در ذهن داشته باشید.- این است:
اولا میخواهم کمی دربارهی یکی از رخدادهای جنگ سی و سه روزه صحبت کنم و از یکی از شکستهای ویژهی اسرائیل و فریبکاری شدیدش حتی در حق مردم دژ صهیونیستی و در مقابل، یکی از دستاوردهای ویژهی مقاومت در جنگ سی و سه روزهپرده بردارم. که به دلایلی در سالهای گذشته هیچ وقت در این باره صحبت نشده. ولی الان میشود در این باره صحبت کرد.
مسئلهی دوم: رخدادهای پس از جنگ سی و سه روزه و مسائلی که ما را وارد مسئلهی بین المللی میکنند.
و سوم: به شرایط لبنان خواهیم پرداخت. چند نکتهی کوتاه هست.
در ششمین سالگرد جنگ، دشمن، سرتاسر اسرائیل، اهالی سیاست، نظامیان، ژنرالها، حزبها، مردم و افکار عمومی همه هنوز در شوک به سر میبرند. در شوک شکست ناگهانی دشمن در سال 2006.
قاعدتا به ما در مقاومت ربطی ندارد که کسانی اینجا یا آنجا نمیپذیرند که آنچه رخ داد شکست دشمن بود. آنچه به ما مربوط است اسرائیلیان هستند. این که اسرائیلیان چه میگویند؟ چون جنگ و نبرد ما با اسرائیل بوده. اما این که دیگران چه میگویند، اعتراف میکنند یا نمیکنند تحلیل و محاسبات خودش را دارد. امروز اسرائیلیان در ششمین سالگرد هنوز با مشاکرت بزرگان کنونی و پیشین صهیونیست سمپوزیوم، دیدار، تحقیق، بحث و مصاحبه انجام میدهند و مقاله مینویسند و هنوز همگی یکسر از شکست صحبت میکنند. برای ما مثلا همین که رئیس وقت موساد، داگان، و کسی که گویا مهمترین رئیس موساد تا امروز بوده است و نخستوزیر وقت، اولمرت، میگویند: جنگ یک فاجعهی ملی بود که به اسرائیل ضربهای شکننده وارد کرد. یا وقتی کس دیگری به نام دان مریدور، فرمانده اطلاعات دولت نانتیاهو و رئیس سابق بازتدوین نظریهی امنیت ملی اسرائیل، -که پیش از جنگ 2006 تشکیل شد و تا پس از جنگ ادامه یافت و نظریهی امنیت ملی جدیدی ارائه و بازتدوین کرد.- نظریه پردازی در این سطح میگوید: اسرائیل تا کنون شاهد چنین چیزی نبوده است. به پایینترین سطح رسیدهایم. یا موشی آرینز، وزیر دفاع اسبق و از نظریهپردازان راهبردی اسرائیل، که همهی جنگهای پیشین را درک کرده و الان بیش از هفتاد هشتاد سال سن دارد میگوید: اسرائیل برای اولین بار در تاریخش شکست خورد. و برای کسانی که شک دارند -چون ممکن است برخی بگویند اسرائیل شکست نخورد، یک سری ناکامیها و یک سری دستاوردهایی رخ داد. چون میگویند دستاوردهای تاکتیکی پراکندهای رخ داده.- توضیح میدهد که: آیا جنگی هم هست که طرف شکستخورده در آن حرکات خوبی هم انجام نداده باشد؟ هر کسی میتواند کمی دستاوردهای تاکتیکی داشته باشد. ولی نتیجهی نهایی این بود که روز آخر جنگ 250 موشک به سوی اسرائیل شلیک شد. این نتیجه بود. در حالی که سران دشمن و نظریهپردازان راهبردی و بزرگان امنیتی و نظامی از شکست، ضربهی شکننده، قرار گرفتن در پایینترین سطح و… صحبت میکنند. و اگر بخواهیم شهادتهایشان را بیاوریم بسیار طولانی خواهد بود. به همین مقدار کم از شهادتهایشان بسنده میکنم. با این حال اینها همیشه از دستاوردهایشان صحبت میکنند. سال گذشته بنده از دو دستاورد صحبت کردم و گفتم این دو دستاورد بیهوده هستند و نیاز به جنگ نداشتند. ولی آنها همیشه، طی جنگ و بعد از آن تا امروز فریبکاری میکنند. به همین خاطر بنده در این باره صحبت خواهم کرد. صهیونیستها از دستاوردی بزرگ و ویژه و عملیاتی در -به قول خودشان- جنگ دوم لبنان، جنگ سی و سه روزه، صحبت میکنند به نام عملیات وزن ویژه. الان توضیح خواهم داد که این عملیات چیست و چه دستاوردی داشته و از آنجا وارد بخش دوم خواهم شد.
از طرف اسرائیل اگر به قضیه نگاه کنیم: اسرائیل در جمعه 14 جولای 2006 عملیاتی انجام میدهد. کابینه جمع میشوند و طرحی ارائه میشود. چه طرحی؟ طرحی به نام عملیات وزن ویژه. میگویند خوب گوش کنید چون بعدا به دردمان خواهد خورد. در کابینه مطرح شد که ما در سالهای گذشته از سال 2000 تا امروز اطلاعات بسیار دقیق، خطیر و مهمی جمع آوری کردهایم. -اینها از زبان اسرائیلیان است.- و از همهی سکوهای موشکی حزب الله -موشکهای فجر3 و 5- خبر داریم. و این موشکها -امروز میخواهیم صریح صحبت کنیم.- ساخت ایران هستند. و وزیر وقت دفاع اسرائیل میگوید مختصات سکوهای موشکی جنوب همه مشخص هستند و ما کار بسیار دقیق اطلاعاتی انجام دادهایم. -کار اطلاعاتی خودشان را تحویل میگیرند.- و توانستیم محل سکوی همهی این موشکها را مشخص کنیم، مختصات را به دست آوردهایم و در سالهای گذشته برای بمباران هدفهایی فرضی رزمایشهای هوایی انجام دادهایم. و نیروی هوایی الان آمادهی انجام عملیات است. اگر با عملیات وزن ویژه موافقت کنید، این عملیات کمر حزب الله و مقاومت را خواهد شکست و جنگ تمام خواهد شد. و فکر میکردهاند که این عملیات موجب هراس و سرگشتگی شدید سران مقاومت میشود و جنگ تمام میشود و حزب الله دیگر نمیتوانید هیچ موشک برد متوسط یا دور برد دیگری شلیک کند. قاعدتا صحبت دربارهی کاتیوشا -که تا عمق 17 تا 20 یا کمی بیشتر را میزند.- نبوده. صحبت اصلی دربارهی موشکهای برد متوسط و دوربرد بوده. به نظر خودشان...
خب، کابینه با عملیات موافقت میکند و یک ساعت پس از موافقت -ببینید چقدر آماده بودهاند.- بیش از 40 هواپیمای اف16 و اف15 اسرائیلی -غیر از هواپیماهای پشتیبانی- حمله را آغاز میکنند و به گفتهی اسرائیلیان بیش از 40 و به گفتهی آمریکاییها بیش از 50 هدف را مورد اصابت قرار میدهند. در 34 دقیقه عملیات با موفقیت پایان مییابد و همهی اهداف از پیش تعیین شده که قرار بوده سکوهای فجر3 و 5 باشند را نابود میکنند.
سپس حالوتس، رئیس وقت ستاد مشترک، با نخستوزیر، اولمرت، تماس میگیرد و میگوید: پیروز شدیم! جنگ تمام شد. و اگر یادتان باشد روز دوم جنگ شیمون پرز، معاون اول نخست وزیر، آمد و گفت: اسرائیل پیروز شد و فلانی، دبیر کل حزب الله، به دمشق گریخت. در حالی که بنده همچنان در ضاحیهی جنوبی بودم. خب. این بود ماجرای عملیات وزن ویژه.
سران نظامی و امنیتی اسرائیل بعد از آن از تلاش شبانهروزی امنیتی، تخصص امنیتی بالا، جمعآوری اطلاعات، عملیات پر اهمیت جمعآوری اطلاعات، رزمایش و بودجههای هنگفتی که برای تحقق این دستاورد خرج شد صحبت کردند. نگاه کنید چقدر به این ضربهی اول دل بسته بودند که این مسئله را به جنگ 67 و حملهی نیروی هوایی اسرائیل و نابودی بخش زیادی از نیروی هوایی اسرائیل و حملهی هواپیماهای اسرائیل به موشکهای زمین به هوای سام6 سوریه که آن روز در لبنان مستقر بود تشبیه کردند. این مسئله را تا این حد پر اهمیت دانستند. و این مسئله تا کنون ادامه داشته. چون حقیقت را پنهان کردند و اسرائیلیان هم باور کردند. حالوتس آن روز گفت ما 70 الی 80 درصد توان موشکی حزب الله را از بین بردیم. و این عملیات را با آب و تاب تعریف کردند. و هنوز هم میکنند.
خب. ولی واقعا چه رخ داد؟ سمت دیگر قضیه، حقیقت، چه بود؟ حقیقتی که متکی به دلیل است. حقیقت این است: مقاومت خردمند، بیدار، هشیار و خرد امنیتی و نظامی آن بسیار زود به تحرکات امنیتی و اطلاعاتی دشمن پیرامون سکوهای موشکی با برد متوسط پی برد. مقاومت با آنها یک بازی آغاز کرد. و کمکشان کرد. تا این که اطلاعاتی که میخواستند را جمعآوری کردند. این که چطور جمعآوری کردند بحث خودش را دارد که نمیخواهیم الان افشا کنیم. در هر صورت خودشان میدانند چطور این کار را کردند. در یک لحظه خرد خلاق امنیتی فرمانده شهید حاج عماد مغنیه و برادران فرمانده وی در مقاومت اسلامی وقتی دید آنها همهی محاسبات خود را بر این اساس تنظیم میکنند، چنین تصمیمی گرفت. چون در خرد نظامی اسرائیل، بلکه خرد کلاسیک نظامی مسئلهای وجود دارد به نام ضربهی اول. که آمریکاییها در جنگ خلیج و اسرائیلیها در جنگ غزه از آن استفاده کردند. همان طور که به یاد میآورد جنگ غزه با هدف قرار دادن تعداد زیادی از نیروی پلیس دولت غزه که صدها نفر طی آن شهید شدند، آغاز شد. این یعنی ضربهی اول.
اگر خدای ناکرده پس از این هر جنگی رخ دهد اسرائیلیان به ضربهی اول فکر و برای آن برنامهریزی میکنند و آماده میشوند. به همین خاطر داریم دربارهی ضربهی اولجنگ سی و سه روزه صحبت میکنیم. فرماندهان مقاومت گفتند بگذارید ضربهی اول را بزنند. دستاورد امنیتی اول این بود که مقاومت متوجه شد اسرائیل دارد محل سکوها را میفهمد، دستاورد امنیتی دوم این بود که مقاومت توانست این سکوها را بدون این که اسرائیل متوجه شود یا حس کند از ان محلها خارج کند. و اسرائیل هنوز فکر میکرد سکوهای موشکهای برد متوسط در آن محلهاست در حالی که به بدون این که دشمن بفهمد و احساس کند به محلهای دیگری منتقل شده بود. و وقتی تصمیم انجام عملیات وزن ویژه گرفته شد و آن محلها بمباران شدند، اکثریت قریب به اتفاق محلهایی که در عملیات وزن ویژه بمباران شدند از سکوهای پرتاب موشک خالی بودند. و آنچه پس از آن رخ داد این بود که سکوها از محلهای واقعی خود خارج شدند و جنگ سی و سه روزهی خود را آغاز کردند و شمال، حیفا و ورای حیفا را زیر باران موشک گرفتند و آمادهی زدن تل آویو هم بودند. ماجرا این بود.
امروز در ششمین سالگرد، عملیات وزن ویژه که نیروی هوایی و سازمان اطلاعات اسرائیل به آن میبالند را عملیات وهم ویژه، عملیات شکست ویژه و عملیات فریب خوردن از مقاومت مینامیم، چه این که جنگ یعنی فریب. و ما از مسائل مربوط به آینده هم خبر داریم. و طبیعتا دلیل آنچه میگویم این است که 70 تا 80 درصد توان موشکی مقاومت که حالوتس ادعا کرد نابود شده است در حال فعالیت بود، تا روز آخر کار میکرد و میتوانست تا درازمدت کار کند. -اگر قبلا گفتهام یادم نیست.- در آن زمان اگر ما در روز به تعداد مشخصی موشک بسنده میکردیم به خاطر کمبود ذخیره یا ظرفیت پرتاب موشک نبود، ما توانایی عملی پرتاب موشکها را داشتیم و تعداد زیادی هم موشک در اختیارمان بود ولی زمان را در نظر میگرفتیم. پرتاب موشکهایمان را بر اساس فرضیهی طولانیشدن جنگ تنظیم میکردیم. نمیخواستیم جنگ به خاطر تمام شدن موشکهای ما به پایان برسد. پس عملیات وزن ویژه، ضربهی اول، بود. قاعدتا روز بعد که حقیقت کشف شد و دیدند آن روز تعداد زیادی موشک شلیک شد حالوتس یک بار دیگر به کابینه رفت و گفت متأسفانه گویا وارد فاز عملیاتی دراز مدت و چند هفتهای شدیم. و شیمون پرز که روز چهارم گفته بود اسرائیل در جنگ پیروز شد و بنده به دمشق گریختهام، زبانش را قورت داد و هنوز هم قورت داده. حقیقت این بود.
دربارهی آینده. ما خبر داریم و پیگیر هستیم. ممکن است در لبنان بسیاری درگیر جزئیات، مشکلات معیشتی -که حق هم دارند-، مسائل خیابانی، مجادلات و نبردهای مختلف و رنگارنگ سیاسی باشند. ولی کاملا مطمئن باشید در کنار همهی این سر و صداها مقاومت و سران، فرماندهان، نیروها و مردان آن شبانه روز بر روی این پرونده، پروندهی نبرد با دشمن و حفاظت از کشور، کار میکنند. هیچ کار و تفریح دیگری، هیچ فریادی از این طرف یا آن طرف، آنان را به خود مشغول نمیکند. این مقاومت اسرائیل را شبانه روز رصد میکند. و ما میدانیم که آنها شبانه روز برای جمعآوری اطلاعات از کارگاهها، سکوهای پرتاب موشک، ذخایر و سنگرهای فرماندهی عملیات در جنگهای آتی تلاش میکنند. و مانند همهی جنگهای گذشته دارند برای ضربهی اول آماده میشوند. اولا بنده از اسرائیل میخواهم عبرت بگیرد، چون اسرائیل عبرت و درس میگیرد و دربارهی اشتباهات و شکستها تحقیق میکند. بنده به آنها میگویم وزن ویژهی شما یک وهم ویژه بود. و ما در هر جنگی در آینده از ضربهی اول شما خبر داریم و منتظر آنیم و هنگامی که میخواهید ضربهی اول را وارد کنید، غافلگیرتان خواهیم کرد. اینجا بنده به همهی وعدههای پیشین اضافه میکنم در برابر هر ضربهی اول اسرائیلی در هر جنگی ما وعدهی یک غافلگیری شدید را به اسرائیل میدهیم. قاعدتا امروز نمیگوییم آن غافلگیری شدید ما چیست، چون آن وقت دیگر غافلگیری نیست!
ولی قطعا از همهی شما، ملت لبنان و ملتهای منطقه، میخواهم به توان، خرد و بصیرت مقاومت اطمینان داشته باشید. و بدانید -این از مهم و بزرگترین دستاوردهای جنگ سی و سه روزه است.- ما در لبنان، جهان عرب و اسلام و این منطقه خردها، قلبها، ارادهها، عزمها و تواناییهایی برای برنامهریزی، ساماندهی، مدیریت، نبرد، جنگ و در نهایت پیروزی داریم. اکثر زمامداران، نظامها، نویسندگان، ماهوارهها و رسانههای عرب تلاش کردند به ما بقبولانند تقدیر ما شکست است و ما ناتوان و ناکام هستیم و این در جان و ژن ماست. مهمترین پیام جنگ سی و سه روزه و پس از آن غزه برای همهی ما و برای جهان عرب و اسلام و ملتهایمان این بود که تقدیر ما پیروزی است، نه شکست. و چنان که در 2000 و 2006 دو پیروزی بزرگ آفریدیم، بله، میتوانیم در آینده، هر وقت که با چنین جنگی مواجه شدیم، پیروزی بزرگتری بیافرینیم. این پیامی است که باید ششمین سالگرد جنگ سی و سه روزهبر آن تأکید کنیم.
خب. از اینجا وارد مسئلهی دوم میشوم که ما را به شرایط منطقه خواهد برد. جنگ تمام شد. اسرائیلیان و آمریکاییها با هم -نه به صورت جداگانه- شروع به ارزیابی کردند و با هم -نه به صورت جداگانه- عبرتها و درسهایی گرفتند. و وارد مرحلهای جدید شدیم. فرض این بود که جنگ سی و سه روزه -علیه مقاومت لبنان و برای ریشهکن کردن آن- حلقهی اصلی نابود کردن خط مقاومت و بازدارندگی منطقه است. یک حقیقت و واقعیتی هست و آن این که: باقیماندهی جهان عرب و اسلام که به مسئلهی فلسطین، مقدسات اسلامی و مسیحی، سرزمینهای عرب و حقوق ملت فلسطین پایبند هستند، خطی را تشکیل میدهند که از ایران آغاز میشود، سپس تا سوریه و جنبشهای مقاومت لبنان و فلسطین ادامه مییابد. این یک حقیقت است. و اکثر نظامهای عرب جایی دیگر و در خدمت پروژهی آمریکایی-اسرائیلی و سازش هستند و با وقت بازی میکنند و به آن دل بستهاند تا فلسطینیان تسلیم شوند و خردهامتیازی که شارون، اولمرت یا ناتنیاهو به آنان میدهد را بپذیرند. حقیقت این است. چنان که به یاد دارید، دولت جرج بوش و نومحافظهکاران پروژهی سلطه بر منطقه را کلید زدند. هدف، نابود کردن این خط بود. مرحلهی اول لبنان و نابودی مقاومت لبنان بود. اگر مقاومت لبنان ریشهکن میشد، جنگ تمام نمیشد، بلکه با این ادعا که سوریه از مقاومت پشتیبانی کرده و به آن سلاح و موشک داده و… به سوریه کشیده میشد. پس از نابود کردن مقاومت لبنان، بلافاصله، مرحلهی دوم، سرنگون کردن نظام جناب بشار اسد و ویران کردن سوریه و به زانو درآوردن این کشور در برابر خط آمریکا و اسرائیل بود. برای ایجاد دموکراسی و اصلاحات و… در سوریه نبود. برای به زانو درآوردن این کشور در برابر خط آمریکا و اسرائیل بود. خطی که تا افغانستان، عراق و کشورهای حاشیهی خلیج فارس و همهی منطقه گسترده شده بود. ولی پیروزی مقاومت لبنان، مرحلهی دوم -یعنی حمله به سوریه- را با شکست مواجه کرد. چون در آخرین روزها از آن سی و سه روز اسرائیل در به در دنبال راه حل میگشت. -به خدا قسم. باور کنید.- اسرائیل در به در دنبال راه حل میگشت. از هیئت عربی مذاکرهکنندهی حاضر در نیویورک در آن روزها بپرسید. آنان این را به ما گفتند. اسرائیل در روزهای آخر از همهی شرطهایش صرف نظر کرد. فقط در نهایت یک مسئلهی معنوی -محکومیت مقاومت- در 1701 آوردند. ولی که چه بشود؟ خود شیمون پرز در دیدار با وینوگراد میگوید: هیچ گزینهی دیگر وجود نداشت. این بیشترین چیزی بود که میتوانستیم به دست بیاوریم. و بنده در ششمین سالگرد به شما میگویم: اگر در لبنان انسجام و همبستگی سیاسی وجود داشت، اگر بعضی خنجرها در لبنان به جای این که در پهلوی ما باشد، غلاف میبود، روزهای آخر میشد از طریق مذاکرات دستاوردهایی ملی برای لبنان کسب کرد. ولی کسانی بودند که در سطح سیاسی به اسرائیل کمک میکردند تا از باتلاق و مخمصهای که خود را گرفتار آن کرده بود، خارج شود. خب، از آن مرحله گذشتیم. وارد مرحلهی بعد یعنی نوار غزه شدند.
شروع کار از لبنان بود که خاورمیانهی جدید فروریخت. و مقاومت غزه آن را کاملا نابود کرد. تمام شد. ولی این یعنی نقشههای آمریکا و اسرائیل تمام شد؟! نه. جایگزینهایی وجود دارد. همیشه جایگزینهایی هست که دربارهی آنها پژوهش میکنند. پراگماتیست هستند، هیچ مشکلی ندارند. یادتان هست یک سال در همین ورزشگاه گفتم برای آمریکا مهم نیست در جهان عرب حزب اسلامی، عربی، نژادی، کمونیستی، راستی یا چپی حکومت کند. اینها مهم نیست. مهم نیست که ریش میگذاری یا ریشت را میزنی. کراوات میپوشی یا نمیپوشی. مهم این است که سیاستت چگونه است؟ پراگماتیست هستند، هیچ مشکلی ندارند. امروز در افغانستان شبانه روز دنبال مذاکراه با طالبان هستند. طالبانی که همیشه و همهجا با آنها میجنگد. خب با تغییر واقعیتها، دنبال جایگزینها میگردند. از جمله واقعیتهایی که طی جنگ سی و سه روزه و بعد از آن با آن واجه شدند. اولا در لبنان یک معضل به نام حزب الله برای آنان به وجود آمده بود. اشکالی ندارد صریح بگویم. گفتند این معض را چطور باید حل کنیم؟ در تجربهی جنگ سی و سه روزه به یک سری نتایجی رسیدند. وقت نیست که شهادتهایشان را برایتان بخوانم. کاش المنار یا دیگر تلویزیونها برنامهای در این زمینه بسازند. به این نتیجه رسیدند که بمباران هوایی نمیتواند نتیجهی جنگ را مشخص کند. اگر لبنان را بمباران کنند، خانهها، پلها و راهها را نابود میکنند ولی اینها نتیجهی جنگ را مشخص نمیکند. دوما به این نتیجه رسیدند که عملیات زمینی بسیار خطرناک و یک ماجراجویی بزرگ است. بعد از چند روز اولمرت آمد نفسی تازه کرد و گفت: هر عملیات زمینی در عمق بیش از 3 کیلومتری خاک لبنان، حماقت است! حالوتس هم در این باره با او موافق است. شیمون پرز بیشتر از این را میگوید: -دوست دارم اینها را دقیق بگویم چون بسیار مهمند. حاج ابوحسن هم که تشریف دارند لطفا این متن را به گفت و گوهای ملی ببرند و به شرکتکنندگان بدهند. شیمون پرز در جواب پرسشهای گروه وینوگراد میگوید:-«چون این جنگ علیه تروریسم دارد از دور صورت میگیرد…» دارد از موشکهای مقاومت که وارد شهرها شده بودند صحبت میکند. خوب گوش کنید. توجه کنید. اینها را چه کسی دارد میگوید؟ شیمون پرز. کسی که از ابتدای برپایی دژ اسرائیل حاضر بوده و در همهی جنگها و جبههها شرکت کرده. «…نمیشود با هواپیمای اف16 که قیمتی بالغ بر صد میلیون دلار دارد تک تک جوانان 16 ساله را دنبال کرد!» مگر در جنگ سی و سه روزه این کارها را نمیکردند؟ یک اف16 دنبال یک جوان میکرد! خب برای این چند ده هزار جوان چند اف16 لازم دارید؟! «…نمیشود با هواپیمای اف16 که قیمتی بالغ بر صد میلیون دلار دارد تک تک جوانان 16 ساله را دنبال کرد! چون آنان» منظورش مقاومان است. «در نهایت به زودی موشکهای ضد هوایی و حتی ضد هواپیماهای جنگی در اختیار خواهند داشت.» و میگوید «نمیشد تانکهای میرکاوا را که قیمتی دهها میلیون دلاری دارند سراغ تک تک سنگرها بفرستیم. ما باید راه کاملا جدیدی برای مقابله ایجاد کنیم.» این است. جوانی که اف16 حریفش نمیشود، جوانی که سی و سه روز در جنوب میماند، جوانی که سی و سه سال در جنوب میماند، جوانی که تا ابد در جنوب میماند، بدون این که دچار تزلزل شود. استراتژی دفاعی درست این است.
در ادامهی متنی که کمی قبل داشتم میخواندم چه میگوید؟ دربارهی پذیرش قطعنامه 1701 از جانب اسرائیل «اسرائیل راه دیگری برای اتمام جنگ نداشت. جنگی که حتما باید پایان مییافت.» داشتند برای تمام شدن جنگ خودشان را میکشتند. «و این تمام چیزی بود که در شرایط پیش آمده میشد به آن دست یافت.»
خب. حالا وقت گذشت. میخواستم یک متن از دان مریدور، از دستاندرکاران نظریهی امنیت ملی، بخوانم که در آن میگوید من در سینا و در فلان و فلان جنگ بودهام ولی لبنان و سوریه به دلیل جغرافیا فرق میکنند. در این باره صحبت میکند. این شهادتها را با این گزیده از رئیس سابق ستاد مشترک ارتش اسرائیل و وزیر کنونی دولت ناتنیاهو و کسی که دارد خود را برای نخستوزیری آماده میکند و خود را نظریهپرداز استراتژیک میداند، موشه یعلون، تمام میکنم. اینجا هم خواهش میکنم خوب گوش کنید چون به داخل لبنان ربط دارد. به کسانی که بحث میکنند، وجههی دیگران را خدشهدار میکنند، فریاد میکشند و نمیدانند کجای معرکه قرار دارند. او میگوید:«برای من روشن است که حزب الله یک پدیدهی ریشهدار است. و با عملیات نظامی ریشهکن نخواهد شد. و همچنین برای من روشن است راه حل نظامی قطعیای در برابر سیستم موشکی حزب الله وجود ندارد. به همین خاطر…» اینها را رئیس ستاد مشترک و نظریهپرداز راهبردی میگوید. «به همین خاطر من از فعالیتی سیاسی که در نهایت موجب خلع سلاح مقاومت در پی روندی در داخل لبنان شود حمایت کردم.» چه میگوید؟ راه حل نظامی وجود ندارد. میخواهید مسئلهی سلاح حزب الله را حل کنید؟ در آستین لبنان دنبال آن بگردید. با «روندی در داخل لبنان» و «در پی جنبشی داخلی» مسئلهی سلاح حزب الله را حل کنید.
مشکل عرب این است که -میدانید اسرائیل دربارهی ما گفته است:- عرب نمیخواند. هنوز هم نمیخوانند. برخی لبنانیان دقیقا همان کاری را میکنند که اسرائیل میخواهد. همان چیزی را میگویند که اسرائیل میخواهد. خواسته یا ناخواسته. قطعا ناخواسته. چرا؟ چون نمیخوانند. ادامه میدهد:«دریافتم که راهی برای ریشهکن کردن حزب الله…» حتی اسرائیل وقتی به لبنان میپردازد به صورت طائفهای میپردازد. «دریافتم که راهی برای ریشهکن کردن حزب الله از قلبهای شیعه در لبنان وجود ندارد. و پس دریافتم راهی برای از بین بردن تهدید موشکهای کاتیوشا وجود ندارد. و به همین خاطر پیشنهاد یک تلاش سیاسی-نظامی را برای مهار حزب الله و محدود کردن حوزهی فعالیتهایش دادم. تلاشی که در نهایت منجر شود حزب الله را در لبنان نا مشروع ببینند.» هدف این است که ملت لبنان و لبنانیان حزب الله و سلاحش را نا مشروع ببینند. راه حل این است. اسرائیل راهی جز این ندارد. نه جنگ جولای، نه جنگ آگوست، نه جنگ سپتامبر، نه جنگ اکتبر، نه جنگ نوامبر و… هیچ جنگی نمیتواند این حزب مؤمن مجاهد شهادتطلب فداکار را شکست دهد.
به همین خاطر بر روی اطلاعات داخلی شرط میبندند. خب اینجا لبنانیان باید بیدار شوند. پیش از این که به بخش دوم این بخش یعنی موضوع سوریه و ایران بپردازم، میخواهم در این باره به شما اطمینان بدهم. چون میخواهم به آرامش فرا بخوانم میخواهم به شما اطمینان بدهم. بعضی برادران، هواداران و عزیزان کمی نگرانند و برخی تحلیلها رویشان تأثیر گذاشته. هیچ کس نگران نباشد. راحت، آرام و مطمئن باشید. جنگی مانند جنگ سی و سه روزه نتوانست به مقاومت و سلاح، اراده، مردان، روحیه و کرامتش صدمهای بزند، پس بدگویان این طرف و آن طرف نیز نخواهند توانست. و آنها که… بگذریم.
خب. وقتی اسرائیلیان و آمریکاییها تحقیق را ادامه دادند، به مشکل دومی برخوردند. چطور میخواستند مسئلهی سوریه را حل کنند؟ یک معضل واقعی وجود دارد به نام سوریه. البته نه هر سوریهای. سوریهی عبدالحلیم خدام معضل به حساب نمیآید. بله، این سوریهی بشار اسد است که واقعا یک معضل است. خب در چند سال گذشته دیده شد که در سوریه تحول مهمی رخ داد. اینجا هم میخواهم با صراحت صحبت کنم. شاید سوریهایها نتوانند این طور صحبت کنند. بگذارید من بر اساس مسئولیت خودم صحبت کنم.
اولا: در ده سال گذشته راهبرد نظامی جدیدی در سوریه تعریف و بر روی آن کار شد. یک افق واضح راهبردی. سوریه در ده سال گذشته به یک قدرت نظامی واقعی با توان تهدید راهبردی اسرائیل تبدیل شد. به معنای واقعی کلمه. و بنده میدانم چه میگویم. مخصوصا در سطح موشکی، پیشرفت صنعت نظامی و خلاقیت در زمینههای مختلف…. با در نظر گرفتن شرایط، ظرفیتها و نیروهای موجود یک افق تعریف شد. وقتی خرد سوریهای به بازنگری و بررسی نقاط ضعف و قوت پرداخت، یک راهبرد نظامی جدید تعریف کرد. به همین خاطر اسرائیل در سالهای گذشته دربارهی سوریه نگران و هراسناکتر شد. چه این که سوریه به لحاظ نظامی و مخصوصا موشکی بسیار قدرتمند شده. و امروز توان موشکی یک توان تعیین کننده است. حزب الله در جنگ سی و سه روزه چه داشت؟ نیروی هوایی؟ نه. همین توان موشکی بود که برایش راه حلی وجود ندارد. خب این مسئله نیاز به حل داشت.
بعضی دربارهی سوریه به گونهای صحبت میکنند که گویا جاده و پل ارتباطی میان ایران و مقاومت است. چه دربارهی لبنان و چه دربارهی فلسطین. این درست است ولی بگذارید امشب بگویم سوریه بیش از اینهاست. سوریه فقط یک پل نیست. پشتوانهی واقعی مقاومت است. آن هم نه تنها در سطح سیاسی، روحی، ملی و اجتماعی بلکه حتی در زمینهی نظامی. و بنده دو شاهد دارم. شاهد اول -چه این که بنده رازی را فاش نمیکنم چون اسرائیلیان این مسئله را طی جنگ سی و سه روزهبیان کردند.- این که: مهمترین موشکهایی که به حیفا، ورای حیفا و میانهی فلسطین اشغالی اصابت میکرد ساخت سوریه بود که به مقاومت لبنان داده شده بود. سوریه فرودگاه، بندر یا گمرک مقاومت لبنان نبود. سوریه نقطهی اتکا بود. به مقاومت لبنان سلاح داد. سلاحی که مقاومت به وسیلهی آن توانست در جنگ سی و سه روزه ایستادگی کند. و بنده صراحتا به شما میگویم: مهمترین سلاحهایی که ما در جنگ سی و سه روزه به وسیلهی آنها جنگیدیم سوریهای بود. این تنها مال لبنان هم نیست.
در نوار غزه. برادران و خواهران، سلاح و موشکهایی که به نوار غزه میرسد… -اشکالی ندارد. بگذارید امروز بیپرده صحبت کنم.- امروز اسرائیل از نوار غزه میترسد. نوار غزه برای اولین بار در تاریخش یک و نیم میلیون شهرکنشین یهودی را به پناهگاهها میکشاند. امروز اسرائیل برای تل آویو از نوار غزه میترسد. و باید هم بترسد. آخر این موشکها از چطور و از کجا به نوار غزهرسیدهاند؟ آیا نظام سعودی موشکها را تا آنجا رسانده؟! آیا نظام مصر این کار را کرده؟! آیا نظامهای عربی چنین کاری کردهاند؟! نخیر. این موشکها ساخت سوریه هستند و از طریق سوریه به غزه رسیدهاند. این سوریه، این سران سوریه در همهی سالهای گذشته منافع، نظام و خود را برای قدرتمند شدن مقاومت لبنان و فلسطین به خطر انداختهاند. یک نظام عربی بیاورید که آمادگی چنین خطرکردنی را داشته باشد. همهی نظامهای عربی میدانند دادن سلاح به حزب الله -که در فهرست سازمانهای تروریسی است.- برای آمریکاییها چه معنایی دارد. میدانند دادن سلاح به حماس و جهاد اسلامی فلسطین -که در فهرست سازمانهای تروریسی هستند.- یعنی چه. وقتی نظامهای عربی غذا، نان و حتی پول را دریغ میکردند -در عربستان بعضی حکومتهای خلیج حتی جمعآوری کمک برای غزه را ممنوع اعلام کردند.- وقتی غذا هم از غزه دریغ میشد، سوریه سلاح و غذا را با هم به غزهمیفرستاد. ساکنان غزه باید این را بدانند. سوریه برای انجام این کار خطر میکرد. بله، سوریه این است. سوریهی بشار اسد. سوریهی سران شهید: داود راشحه، عاصف شوکت و حسن ترکمانی. همین سوریه بود که مقاومت لبنان و مقاومت فلسطین را پیروز کرد. ولی آنان که امروز برای لبنانیان، فلسطینیان و سوریهایها دلسوزی میکنند کجا بودند؟ در جبههی دشمن و در کنار آمریکا، اسرائیل و غرب قرار داشتند. چرا از این حقایق چشمپوشی میکنید؟ چرا؟ در چنین روزی باید حق را بگوییم. هر کس را میخواهد خوشحال کند، هر کس را هم میخواهد ناراحت کند. هیچ کس نمیتواند به خودش دروغ بگوید.
برادران و خواهران، اصولا یک نگاه آمریکایی-اسرائیلی وجود دارد که نمیخواهد ارتشهای قدرتمند در منطقه وجود داشته باشند. آن هم فقط به خاطر اسرائیل. آنچه برای آنان پذیرفتنی است نیروهای امنیتی داخلی هستند در لباس ارتش. در لبنان چه کار میکنند؟ ارتش ما نیروی امنیت داخلی است ولی در لباس ارتش. میخواهند در حکومتهای همسایهی اسرائیل و همسایگان آنها ارتشها فقط نیروهای امنیتی داخلی باشند. و اگر هم میخواهند ارتش باشند باید تجهیز، ذخایر، آموزش و به قول معروف همهی شؤونشان دست آمریکاییها باشد. چون آن وقت ارتش همه چیز خواهند بود جز ارتش جنگ با اسرائیل! برنامهی آمریکا این است. ارتشهای عرب را هم که دارید میبینید.
میخواهم یک سؤال مطرح کنم. آمریکاییها که وارد عراق شدند اولین کاری که کردند چه بود؟ ارتش عراق را منحل کردند. چرا؟ نمیتوانستند ادارهاش کنند. چرا. ارتش از هر قدرت سیاسی پیروی میکند. میشد ارتش عراق از قدرت جدید سیاسی پیروی کند. ارتشی که متأسفانه هشت سال با ایران جنگید، کویت را اشغال کرد و حکومتهای همسایه را تهدید میکرد و با شیعه، اهل سنت و کردهای عراق مقابله میکرد. ولی چنین ارتشی را منحل کردند. چرا؟ چون نمیخواستند یک ارتش قدرتمند وجود داشته باشد که سلاح، آموزش و خردش مال آمریکاییها نباشد. و این ارتش سلاح، آموزش و ذخایرش مربوط به روسیه بود. همهاش مال آنجا بود.
کار ارتش عراق تمام شد. امروز در عراق چه داریم؟ پلیس. دارند تلاش میکنند ارتش ایجاد کنند. ببینیم چه میشود. آنچه در منطقه پذیرفتنی است، پلیس است. برای حکومت مستقل فلسطینی که نمیدانستند چطور بپذیرندش در بهترین حالت حضور پلیس را قبول کردند. نپذیرفتند ارتش داشته باشد. از ارتشهای این منطقه -ارتشی عربی، قدرتمند و عقیدتی که سلاح، ذخایر، تاکتیک، تمرینات، آموزش و خردش نزد آمریکا نباشد.- چه باقی مانده؟ ارتش سوریه. والسلام. این حق است یا باطل؟ حق است. عین حق است. به همین خاطر پس از جنگ سی و سه روزه نگاهی در جهت ویرانی این ارتش وجود داشت. از هر راه ممکن.
بله، آنچه رخ داد این بود که آمریکا و غرب و دستنشاندگانشان در جهان عرب -میخواهیم دقیق باشیم.- دست به مصادرهی خواستههای صحیح ملت سوریه زدند. خواستههایی که جناب اسد هم به آنها اعتراف میکرد. خواستههای درستی در زمینهی اصلاحات، دموکراسی و… را گرفتند و سوریه را وارد کورهی جنگ کردند. از گفت و گو جلوگیری کردند. از گفت و گوی مخالفان سوریه، حتی مخالفان ملی، جلوگیری کردند. چون هدف در سوریه، اصلاحات نیست. هدف، ویرانی، چندپارگی و به بنبست رساندن سوریه و ارتش و ملت آن هستند. مانند آنچه اگر مقاومت عراق و ایستادگی سیاسی نبود، در عراق هدف بود. شما عراق را دیدید که شرایطش چقدر سختتر از اینها بود. پس آنچه الان در حال رخ دادن است، این است. و اسرائیل حق دارد که خوشحال باشد.
بله، اسرائیل امروز بسیار خوشحال و شاد است. چون امروز در ارتش عربی سوریه ارکانی هدف اصابت و قتل قرار گرفتند. اصلا این آرزوی آنان است که سوریه ارتش قدرتمند و عقیدتی نداشته باشد. بعدا اگر خواست پلیس داشته باشد.
ما امروز بار دیگر به حفظ سوریه و ملت عزیز و ارتش تأثیرگذار آن فرا میخوانیم. و حل فقط از طریق پذیرش گفت و گو و تسریع در انجام آن ممکن است. بله امروز این ارتش و این فرماندهان شهید جایگاه والایی در جنبشهای مقاومت لبنان، فلسطین و منطقه دارند. و ما وقتی آنان را از دست دادیم با محکومیت این حمله که جز برای دشمن فایده نداشته، به ارتش و ملت سوریه و خانوادههای بزرگوار آنان تسلیت میگوییم. و فرماندهان شهید امروز، در بیش از یک میدان، یار سلاح بودند. و اگر به آنها افتخار میکنیم، شهادت آنها را تبریک میگوییم و از کشته شدن و رحلت آنان ناراحت میشویم به خاطر آن است که اینها دهها سال یار سلاح و اهل تلاش دشوار در راه نبرد با دشمن اسرائیلی بودند. ولی در هر صورت مطمئنیم این ارتش عربی عقیدتی سوریه که چیزهای غیر قابل تحمل را تحمل کرد توان، عزم و ثباتی دارد که بقا را برای او ممکن میسازد. و فرماندهان مخلص، میهنی، مجاهد، فداکاری دارد که میتوانند همهی آرزوهای دشمنان را نقش بر آب کنند. خب. این از سوریه. آمدهاند نقشهشان را کامل کنند و دست بر نخواهند داشت. امروز ماجرا در سوریه این است. در سخنرانیهای گذشته همیشه خدمتتان عرض کردم که در فتنه حق و باطل مخلوط میشوند. بعضی روی باطلش را میبینند و برخی روی حقش را. بنشینید خوب دقت و نگاه کنید که دارید زیر علم کی سینه میزنید؟ به نفع چه کسی دارید میجنگید؟ باید از عصبانیت، تعصبات و احساساتمان خارج شویم و کمی فکر کنیم چه کسی از آنچه در سوریه رخ میدهد استفاده میبرد؟
خب. دیروز کلینتون به منطقه آمد. به مصر و نزد اسرائیلیان رفت. دربارهی ملت فلسطین سؤال کرد؟ نه. فلسطین و مسألهی فلسطین جایی ندارند. همهی مسئله یک عبارت بسیار دقیق دو کلمهای بود که استفاده شد. ولی باید مثل تحلیلگران به آن بپردازیم. از عبارت «مرحلهی تردید» استفاده شد. منطقه در مرحلهی تردید به سر میبرد. حتی این که مصر به کجا خواهد رفت و باید چه کار کنند؟ هیچ کس نمیداند. کلینتون آمد تا اسرائیلیان را از موضع مصریان مطمئن کند. و به مصریان بگوید ما با شما هستیم، از شما پشتیبانی میکنیم، به شما کمک میکنیم و هر چه بخواهید در خدمتیم حتی اگر مثلا یک حکومت اسلامی باشید. ولی آنچه اهمیت دارد صلح با اسرائیل است. کلینتون به خاطر اسرائیل آمد، نه به خاطر مصر و ملت آن و یا فلسطین. آیا امروز آمریکا برای ژنرالها، افسران، سربازان و شهرنشینان طرفدار حکومت یا مخالفان که در سوریه کشته میشوند خون گریه میکند؟ یا بر روی خون ارتش و ملت مصر شراب مینوشند؟ آیا اینها باعث نمیشود که به موضوع به گونهای دیگر نگاه کنیم؟
[بخش مربوط به ایران و لبنان به زودی منتشر خواهد شد.]
از همهی آنان که ایستادند، مشارکت کردند و این حماسه و معجزه را رقم زدند تشکر میکنم. و به آنان میگویم آنچه آفریدید تا همیشه و تا قیامت در لبنان، امت و تاریخ خواهد ماند.
و السلام علیکم و رحمت الله و برکاته.