حزب الله

الا ان حزب الله هم الغالبون

حزب الله

الا ان حزب الله هم الغالبون

تنهایی......

وقتی تنهایی همه چیز فرق می کند تازه می فهمی چقدر  قلبت شلوغ شده تازه میفهمی چقدر بینا شدی چقدر بهتر می شنوی شاید تنهایی شفای دل کوری هاست،شفای دل خستگی ها ودل تنگی هاست  وقتی تنها می شوی وقتی دلت می شکند وقتی اسمان نگاهت بغض دارد تازه می فهمی  آدرس را اشتباه رفته ای ؟تازه می فهمی که عشق چیست یار کجاست؟؟واینبار به هزاران تکه می شکنی وقتی چشم انتظاری خدا را درک میکنی  واینبار  تازه میفهمی که دوست داشتن چیست وتازه لمس می کنی لذت هم اغوشی را ،لذت وصال را، وقتی در کوچه پس کوچه های تنهایی به خدا می رسی تازه می فهمی که تنهایی چه نعمتی است چه لذتی است وچه زیباست دست در دست اوو غرق در نگاه پر مهرش نفس کشیدن را تجربه کردن .وچقدر با شکوه است دل بر خاک پایش نهادن  اخ که چقدر دوست دارم عشقبازی با خدا را  چقدر دوست دارم ارامشی را که یاد مهربانش بر قلبم  هدیه می کند وچقدر دوستش دارم وقتی به شیطنت هایم می خندد وتنهایی هایم را با عشق شریک می شود وچقدر بدم می اید از خودم که اورا داشتم در اوج پاکی ها در اوج بودن ها واوج تمام احساسات خوب اما اسیر زمین شدم اسیر زمینی ها اسیر کسانی که یادشان رفته خدا از تمام زیبایی هایش در جودشان دمید تا زیبایی را بر گوشه گوشه زمین فریاد شون

ولایت مطلقه فقیه یعنی چه؟

پرسش:

ولی فقیه در چه زمینه هایی ولایت دارد، و تا چه حدی؟ و اینکه "مطلقه" بعداً به قانون اساسی اضافه شد، چه چیزی به ولایت اضافه گردید؟

پاسخ:

مقصود از اطلاق در عبارت ”ولایت مطلقه فقیه“ شمول و مطلق بودن نسبی است، در مقابل دیگر ولایتها که جهت خاصی در آنها مورد نظر است. فقهاء، اقسام ولایتها را که نام می برند، محدوده ی هر یک را مشخص می سازند، مثلاً، ولایت پدر بر دختر در امر ازدواج، ولایت پدر و جد در تصرفات مالی فرزندان نابالغ و مانند آن، ولی هنگامی که ولایت فقیه را مطرح می کنند، دامنه آن را گسترده تر دانسته،و آن را در رابطه با شؤون عامه و مصالح عمومی امت که بسیار پردامنه است مطرح می کنند بدین معنی که فقیه شایسته که بار تحمل مسئولیت زعامت را بر دوش می گیرد در تمامی ابعاد سیاستمداری مسئولیت دارد و در راه تأمین مصالح امت و در تمام ابعاد آن باید بکوشد و این همان ”ولایت عامه“ است که در سخن گذشتگان آمده، و مفاد آن با ”ولایت مطلقه“ که در کلمات متأخرین رایج گشته، یکی است. بنابراین مقصود از اطلاق، گسترش دامنه ولایت فقیه است، تا آنجا که ”شریعت“ امتداد دارد و مسئولیت اجرایی ولی فقیه در تمامی ابعاد مصالح امت می باشد و مانند دیگر ولایتها یک بعدی نخواهد بود[i].

 و به عبارت دیگر بمنظور اجرای کلیه قوانین اسلام، کلیه اختیاراتی که معصوم دارا است به ولی فقیه هم اعطاء شده است بجز موارد نادری که از طریق اخبار روشن گردیده است مثل جهاد ابتدایی.

در پاسخ به قسمت اخر سؤالتان می گوئیم:

ولایت فقیه که از همان ابتدا در ذهن طراحان قانون اساسی جمهوری اسلامی  بوده است همان ولایت مطلقه بوده و عدم ذکر قید مطلقه در قانون اساسی نخستین، بدلیل روشن بودن مطلب بوده است لذا خبرگان قانون اساسی ضرورتی برای آوردن این قید نمی دیدند اما با توجه به مباحثی که بعداً در محافل حقوقی مطرح شده بود و پیش آمدن این شبهه که ذکر 11 مورد در اصل 110 قانون اساسی در باب وظایف و اختیارات رهبری دلالت بر حصر وظایف و اختیارات رهبری دارد لذا در بازنگری قانون اساسی برای دفع این شبهه تصویب شد که به قید ”مطلقه“ در اصل 57 قانون اساسی تصریح گردد.

[i]ولایت فقیه، محمد هادی معرفت، ص 74.a 

ادامه مطلب ...

در استفاده از اندیشه مطهری نباید افراط و تفریط کرد

دکتر علی‌اصغر خندان*
جمله‌ی معروف و خوبی را از فرانسیس بیکن نقل می‌کنند که: علما بر سه دسته‌اند؛ بعضی مانند مورچه هستند که همواره از بیرون دانه می‌آورند و انبار می‌کنند. ذهن اینها یک انبار است. در واقع یک ضبط صوت هستند که هر چه را شنیده‌اند ضبط کرده‌اند و هر وقت که بخواهند، همان را که یاد گرفته‌اند می‌گویند.

دسته‌ی دوم مانند کرم ابریشمند؛ همواره از لعاب خودشان می‌تنند و از درون خودشان درمی‌آورند. اینان هم عالم واقعی نیستند، زیرا از بیرون چیزی کسب نمی‌کنند، از خیال و درون خودشان می‌خواهند بسازند و عاقبت در درون پیله‌ی خودشان خفه خواهند شد. دسته‌ی سوم که علمای واقعی هستند، مانند زنبور عسل‌اند؛ گل‌ها را از خارج می‌مکند و می‌آیند عسل می‌سازند.1

در جامعه‌ی ما هم عده‌ای دانش‌آموزان و دانشجویان،‌ فقط آثار استاد مطهری را می‌خوانند و حفظ می‌کنند و مثلاً‌ در مسابقات یا کلاس‌های مربوط شرکت می‌کنند. خواندن آثار استاد مطهری مقدمه‌ی خوبی است، اما اگر پایان کار باشد،‌ یادآور همان مورچه‌ای است که اشاره شد.

عده‌ای هم استاد مطهری و آثار ایشان را موضوع سخن‌سرایی خود قرار می‌دهند و فقط از او تجلیل می‌کنند. تجلیل از استاد مطهری و آثار ایشان هم مقدمه‌ی خوبی است، اما اگر پایان کار باشد،‌ یادآور همان کرم ابریشمی است که اشاره شد.

برای پرهیز از این افراط و تفریط، در مواجهه با آثار استاد مطهری، یا هر اندیشه‌ی دیگری، باید سؤال یا مسأله‌ی ما روشن باشد. سؤال‌ها عمدتاً فردی‌ هستند و مسأله‌ها عمدتاً اجتماعی‌اند. منظور از سؤال، پرسشی است که پاسخ آن در منابع علمی موجود و قابل بازیابی است. مراد از مسأله نیز پرسش‌هایی است که پاسخ آن، (یا مشکلی است که راه حل آن) در منابع علمی موجود قابل بازیابی نیست ولذا نیازمند تحقیق و تولید علم جدید است.

این‌که رهبر معظم انقلاب آثار و اندیشه‌های استاد مطهری را مبنای فکری نظام جمهوری اسلامی معرفی فرمودند2 و از طرف دیگر سلسله موضوعاتی مانند انسان، تاریخ، عدالت را مورد اشاره قرار دادند که باید نظر شهید مطهری در آن موضوعات را استخراج نمود3، به این معنی است که ما دو مسأله داریم:

مسأله‌ی اول بهره‌گیری از نظام فکری استاد مطهری و اتقان اندیشه‌های ایشان در تدوین برخی از موضوعات به صورت نظریه‌های مدون است. مسأله‌ی دوم نیز بهره‌گیری از این نظریه‌های مدون برای سامان‌‌دهی و حل مشکلات جامعه‌ی اسلامی است.

چه خوب است که فرمایش‌های رهبر انقلاب در چنین موضوعاتی را هم جدی بگیریم و ولایت‌مداری و پیروی خود از فرامین رهبری را در این عرصه‌ها نیز نشان دهیم.

* عضو هیأت علمی دانشگاه امام صادق(ع)

خیلی زیباتر

هیچ وقت برای رفتن به جبهه مانعش نشدم، اما اخلاقم را می دانست که چقدر زود دلواپس می شوم. به همین دلیل بعد از هر عملیات به من زنگ می زد و خبر سلامتی اش را می داد.

چند روزی از عملیات گذشته بود و هیج خبری از او نداشتم. نگران بودم، می ترسیدم اتفاقی برایش افتاده باشد. خودم را دلداری می دادم که شاید مجروح شده و بستری است؛ اما انگار دلم نمی خواست قبول کنم.

دو روزی می شد که دوستانش به خانه سر می زدند و با پدرش صحبت می کردند. به خیال خودشان می خواستند مرا آماده کنند. کم کم شروع کردند، گفتند: حسن مجروح شده، عکسش را لازم داریم ...

با شنیدن حرف هایشان به یقین رسیدم که دیگر حسن را نمی بینم.

گفتم: «ما خودمان سال هاست که با همین حرف های راست و دروغ خانواده ها را آماده می کنیم تا خبر شهادت عزیزانشان را بدهیم، من سال هاست که آمادگی اش را دارم، اگر شهید شده راستش را بگویید

آن وقت بنده های خدا خبر شهادت حسن را به من دادند و گفتند: حسن را به معراج آورده اند.

همان روز به معراج رفتم؛ او را دیدم.

انگار خواب بود. خیلی زیباتر از زمان زنده بودنش.

 

سید حسن نصر الله و ویکی لیکس



جولیان: من جولیان اسانج هستم. سردبیر ویکی لیکس. ما رازهای جهانی را فاش کردیم و مورد تهاجم قدرت‌ها قرار گرفتیم. و من پانصد روز بدون توجیه اتهام بازداشت شدم. ولی این‌ها، کار ما را متوقف نکرد. امروز ما به دنبال تفکرات انقلابی هستم. تفکراتی که بتوانند آینده‌ی جهان را تغییر دهند.

این هفته با مهمانی در مکانی سری در لبنان صحبت خواهم کرد. او یکی از مهم‌ترین چهره‌های شاخص خاورمیانه است و با اسرائیل نبردهای بسیاری داشته و امروز در دایره‌ی نبرد سوریه قرار گرفته. می‌خواهم بفهمم چرا میلیون‌ها نفر وی را جنگ‌جوی راه آزادی لقب داده‌اند و در عین حال میلیون‌ها نفر دیگر وی را تروریست می‌خوانند. این اولین مصاحبه‌ی وی با غرب از زمان جنگ 2006 اسرائیل و لبنان است. حزب وی، حزب الله، یکی از اعضای دولت لبنان، است. مهمان ما، رهبر این حزب، سید حسن نصرالله است.

شما آماده‌اید؟

سید حسن نصرالله: من آماده‌ام..........


 

ادامه مطلب ...

جامانده

برای خانواده ی شهدا خیلی احترام قائل بود. همیشه سفارش می کرد حتماً به این خانواده ها سر بزنید.

یک بار که به مرخصی آمده بود، بچه را برداشتیم و رفتیم بهشت رضا.

در حین عبور از قبور شهدا چشمم به محمد افتاد؛ آرام و بی صدا اشک می ریخت. از کنار مزار شهیدی عبور کریم، از دوستانش بود. فرزندم را که هنوز کوچک بود بغل گرفت و به نزدیکی عکس شهید رفت. بعد با لحنی بغض آلود اما مهربان گفت: «عزیزم بیا عکس عمو را ببوس.» دیگر طاقت نیاورد، بلندبلند گریه می کرد و بریده بریده می گفت: «اینها رفتند و من هنوز مانده ام.»

و چه زیبا رفت...

 

 

 

بیانات حضرت آقا در دیدار با خانواده‌ شهید آوینی


بسم الله الرحمن الرحیم
خداوند إن‌شاءالله این شهید را با پیغمبر محشور کند. من حقیقتاً نمی دانم چطور می‌شود انسان احساساتش را در یک چنین مواقعی بیان و تعبیر کند؟ چون در دل انسان یک‌جور احساس نیست. در حادثه‌ی شهادتی مثل شهادت این شهید عزیز چندین احساس با هم هست. یکی احساس غم و تأسف است از نداشتن کسی مثل سیدمرتضی آوینی. اما چندین احساس دیگر هم با این همراه است که تفکیک آن‌ها از همدیگر و بازشناسی هریک و بیان کردن آن‌ها کار بسیار مشکلی است.
به هر حال امیدواریم که خداوند متعال خودش به بازماندگانش به شما پدرشان، مادرشان، خانمشان، فرزندانشان، همه‌ی کسانشان به شما که بیشترین غم و سنگین ترین غصه را دارید، تسلی ببخشد. چون جز با تسلی الهی دلی که چنین گوهری را از خودش جدا می‌بیند، واقعا آرامش پیدا نمی‌کند. فقط خدای متعال باید تسلی بدهد و می‌دهد.
من با خانواده‌های شهدا زیاد نشست و برخاست کرده‌ام و می‌کنم و از شرایط روحی آنان آگاهم. گاهی فقدان یک عزیز مصیبتی است که اگر مرگِ او شهادت نبود، تا ابد قابل تسلی نبود؛ اما خدای متعال در شهادت سرّی قرار داده که هم زخم است و هم مرهم و یک حالت تسلی و روشنایی به بازماندگان می‌دهد.
من خانواده‌ی شهیدی را دیدم که فقط همان یک پسر را داشتند و خدای متعال آن پسر را از آنان گرفته بود. البته از این قبیل زیاد دیده‌ام؛ این یک نمونه‌اش. وقتی انسان عکس آن جوان را هنگامی که با پدرش خداحافظی می‌کرد که به جبهه برود می‌دید، با خودش فکر می‌کرد که «اگر این جوان کشته شود، پدر و مادرش تا ابد خون خواهند گریست». یعنی منظره این را نشان می‌داد. بستگی آن پدر و مادر به آن جوان از این منظره کاملاً مشخص بود. من آن عکس را دارم. آن را بعداً برای من آوردند. من هم آن عکس را قاب شده نگه داشته‌ام. این عکس حال مخصوصی دارد. اما خدای متعال به آن پدر و مادر آرامش و تسلایی بخشیده بود که خود پدرش به من گفت: «من فکر می‌کردم اگر این بچه کشته شود، من خواهم مرد!»- یعنی همان احساسی را که من از مشاهده‌ی آن عکس داشتم ایشان با اظهاراتش تأیید می‌کرد- می‌گفت: «ولی خدای متعال دل ما را آرام کرد!»
در این مورد هم همین است. یعنی وقتی شما می‌دانید که فرزندتان در پیشگاه خدای متعال در درجات عالی دارد پرواز می‌کند، یعنی آن چیزی که همه‌ی عرفا و اهل سلوک و آن سرگشته‌های وادی‌های عشق و شور معنوی و عرفانی یک عمر به دنبالش گشته‌اند و دویده‌اند او با این فداکاری و این شهادت به‌دست آورده و رضوان و قرب الهی را درک کرده است، خوشحال می‌شوید که فرزندتان به این‌جا رسیده است.
امیدواریم که خداوند متعال درجات او را عالی کند. من با فرزند شما نشست و برخاست زیادی نداشتم. شاید سه جلسه که در آن سه جلسه هم ایشان هیچ صحبتی نکرده بود. من با ایشان خیلی کم هم‌صحبت شدم. منتها آن گفتارهای تلویزیونی را از سال‌ها پیش می‌شنیدم و به آن‌ها علاقه داشتم؛ هرچند نمی‌دانستم که ایشان آن‌ها را اجرا می‌کند لکن در ایشان همواره نوری مشاهده می‌کردم. ایشان دو سه مرتبه آمد این‌جا و روبه‌روی من نشست. من یک نور و یک صفا و یک حالت روحانی در ایشان حس می‌کردم و همین‌جور هم بود. همین‌ها هم موجب می‌شود که انسان بتواند به این درجه‌ی رفیع شهادت برسد.
خداوند إن‌شاء‌الله دل‌های داغ‌دیده و غمگین شما را خودش تسلی بدهد. اگر ما به حوزه‌ی آن شهادت و شهید و خانواده‌ی شهید نزدیک می‌شویم برای خاطر خودمان است. بنده خودم احساس احتیاج می‌کنم. برای ما افتخار است که هرچه می‌توانیم به این حوزه‌ی شهادت و این شهید خودمان را نزدیک بکنیم.
چند روز پیش توفیق زیارت مقبره‌ی این شهید را پیدا کردیم. پنج‌شنبه‌ی گذشته رفتیم آن‌جا و قبر مطهر ایشان و آن همرزم و همراهشان- شهید یزدان‌پرست- را زیارت کردیم. إن‌شاءالله که خداوند درجاتشان را عالی کند و روزبه‌روز برکات آن وجود با برکت را بیشتر کند.
 
کارهایی که ایشان داشتند إن‌شاءالله نباید زمین بماند. إن‌شاءالله برای روایت فتح یک فکر درست و حسابی شده است که ادامه پیدا کند. نباید بگذارند که کارهای ایشان زمین بماند. این کارها، کارهای باارزشی بود. ایشان معلوم می‌شود ظرفیت خیلی بالایی داشتند که این‌قدر کار و این‌همه را به‌خوبی انجام می‌دادند. مخصوصاً این روایت فتح چیز خیلی مهمی است. شب‌هایی که پخش می‌شد من گوش می‌کردم. ظاهراً سه- چهار برنامه هم بیشتر اجرا نشد.
حالا یک مسئله این است که آن کاری را که ایشان کرده‌اند و حاضر و آماده است، چگونه از آن بهره‌برداری بشود. یک مسئله هم این است که کار ادامه پیدا کند. آن روز که ما از این آقایان خواهش می‌کردیم و من اصرار می‌کردم که این روایت فتح ادامه پیدا کند، درست نمی‌دانستم چگونه ادامه پیدا کند. بعد که برنامه‌ها اجرا شد، دیدیم همین است. یعنی زنده کردن ارزش‌های دفاع مقدس در خاطرها. آن خاطره‌ها را یکی یکی از زبان‌ها بیرون کشیدن و آن‌ها را به تصویر کشیدن و آن فضای جنگ را بازآفرینی کردن. این کاری بود که ایشان داشت می‌کرد و هرچه هم پیش می‌رفت، بهتر می‌شد. یعنی پخته‌تر می‌شد. چون کار نشده‌ای بود. غیر از این بود که بروند در میدان جنگ و با رزمنده حرف بزنند. آن کار خیلی آسان‌تر بود. این کار هنری‌تر و دشوارتر و محتاج تلاش فکری و هنری بیشتری بود. اول ایشان شروع کرد و بعد کم‌کم بهتر و پخته‌تر شد. 
من حدس می‌زنم اگر ایشان زنده می‌ماند و ادامه می‌داد، این کار خیلی اوج پیدا می‌کرد. حالا هم باید این برنامه دنبال شود. تازه در همین میدان هم منحصر نیست. یعنی بازآفرینی آن فضا از راه خاطره‌ها یکی از کارهاست. در باب جنگ و ادامه‌ی "روایت فتح" کارهای دیگری هم شاید بشود انجام داد. حیف است که این کار تعطیل شود. 
من خیلی خوشحال شدم از این که زیارتتان کردم.

قرن اسلام



برای دانلود به ادامه ی مطلب مراجعه فرمایید.

ادامه مطلب ...